"Paradise in yourhug"
"part 5"
تا به خودم اومدم دیدم سر ماشین رو به روی در پارکینگه
ریموت درو زدم و ماشینو زدم تو پارکینگ
کوله و گوشیمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم
وارد حیاط خونه شدم
خورشید داشت به خواب میرفت و ماه میومد که جاش با کلی سرباز کشیک بده
به ستاره م نگاه کردم
با اینکه بقیه ستاره ها هنوز نورانی نبودن ولی اون مثل الماس میدرخشید
ستاره ای که به حرفام گوش میده و کمکم میکنه
به سمتش لبخندی زدم و وارد خونه شدم
آبا و اوما توی نشیمن بودن
+سلام
٪سلام عزیزم
÷سلام دخترم
٪عزیزم شام حاضره...لباساتو عوض کن بیا شام
+میل ندارم
٪ولی غذای مورد علاقه ته
کلیدامو آویزون کردم و رفتم طبقه بالا
در اتاقو باز کردمو رفتم تو
کیفمو زمین گذاشتم و بارونی مو در آوردم و پرت کردم و انداخت توی تاب گوشه ی اتاق
در کمد رو باز کردم و یک دست لباس راحتی در آوردم و تن کردم
موهامو با کش پایین بستم
آرایشمو پاک کردم و از اتاق اومدم بیرون و روی نرده سوار شدم و به پایین سر خوردم
٪ا.ت...آخر یبار از این بالا میوفتی
شونه بالا انداختم و رفتم سر میز شام
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم
آروم شروع کردم با اینکه میلی نداشتم
÷روز اول چطور بود؟
همونجوری که به بشقاب نگاه میکردم در یک کلمه امروزو توصیف کردم
+حوصله سر بر
÷باز خوبه کلمه ای واسه توصیفش داشتی
آخرین قاشق برنج رو گذاشتم توی دهنم و بلند شدم
+میرم بخوابم
٪ا.ت هنوز که چیزی نخوردی
+بار ها گفتم این غذا رو دوست ندارم
٪ولی ا.ت تو عاشق این غذا بودی
+بودم...الان دیگه نیستم
تا به خودم اومدم دیدم سر ماشین رو به روی در پارکینگه
ریموت درو زدم و ماشینو زدم تو پارکینگ
کوله و گوشیمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم
وارد حیاط خونه شدم
خورشید داشت به خواب میرفت و ماه میومد که جاش با کلی سرباز کشیک بده
به ستاره م نگاه کردم
با اینکه بقیه ستاره ها هنوز نورانی نبودن ولی اون مثل الماس میدرخشید
ستاره ای که به حرفام گوش میده و کمکم میکنه
به سمتش لبخندی زدم و وارد خونه شدم
آبا و اوما توی نشیمن بودن
+سلام
٪سلام عزیزم
÷سلام دخترم
٪عزیزم شام حاضره...لباساتو عوض کن بیا شام
+میل ندارم
٪ولی غذای مورد علاقه ته
کلیدامو آویزون کردم و رفتم طبقه بالا
در اتاقو باز کردمو رفتم تو
کیفمو زمین گذاشتم و بارونی مو در آوردم و پرت کردم و انداخت توی تاب گوشه ی اتاق
در کمد رو باز کردم و یک دست لباس راحتی در آوردم و تن کردم
موهامو با کش پایین بستم
آرایشمو پاک کردم و از اتاق اومدم بیرون و روی نرده سوار شدم و به پایین سر خوردم
٪ا.ت...آخر یبار از این بالا میوفتی
شونه بالا انداختم و رفتم سر میز شام
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم
آروم شروع کردم با اینکه میلی نداشتم
÷روز اول چطور بود؟
همونجوری که به بشقاب نگاه میکردم در یک کلمه امروزو توصیف کردم
+حوصله سر بر
÷باز خوبه کلمه ای واسه توصیفش داشتی
آخرین قاشق برنج رو گذاشتم توی دهنم و بلند شدم
+میرم بخوابم
٪ا.ت هنوز که چیزی نخوردی
+بار ها گفتم این غذا رو دوست ندارم
٪ولی ا.ت تو عاشق این غذا بودی
+بودم...الان دیگه نیستم
۳.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.