قانون عشق p30
گفت: نشنیدم صدای چشم گفتنت رو
بدون اینکه نگاش کنم با لحنی شاکی چشمی گفتم
از خونه زدم بیرون باد اشکامو روی صورتم زود خشک میکرد
ساعت ۸ شده بود ک رسیدم خونه...تخم مرغ رو آبپز کردم و خوردم
روی تخت دراز کشیدم امروز خیلی خسته شده بودم ،ذهنم رفت سمت فکرای عذاب اور
خوش بحال هایون که مهر و محبت جونگ کوک رو داره ........همیشه حسرت کوچکترین توجهش رو میکشیدم
از همه چیزم بخاطرش گذشتم ولی فهمیدم اشتباه بزرگی کردم و تاوان اشتباهم هم پس دادم
اشتباهم عشق بود
عاشق آدم غلطی شدم.. کسی که هیچ وقت دوسم نداشت
بخاطر خستگی زود خوابم برد
(جونگ کوک)
نسبت ب اون اولا شکسته تر شده بود ولی هنوزم جذاب بود جوری ک هر مردی جذبش میشد
تو اون لباس خدمتکاری و تقریبا جذب هیکلش بدجور خودنمایی میکرد.
حتی بیشتر از بدن هایون دیوونه میشدم ...ولی نباید بهش فکر کنم ،قراره با عشقم برم مهمونی
تو قلبم که جای زیادی نداشت پس بهتره از ذهنمم بیرونش کنم
با صداش برگشتم سمتش ،لباس بندی زردش که تا نصف روند بود رو با رژ نارنجیش ست کرده بود.....کفشای زرد و مشکی ای پاش بود ک تق تقش کل سالن رو گرفته بود
پایین پله ها ایستادم تا بیاد پایین
دستشو گرفتم که گفت: چقد خوشتیپ شدی عشقم
من: توهم همینطور قشنگم
نشستیم تو ماشین و به ادرس مهمونی ای دعوت بودیم رفتیم. راننده دم خونه ای ایستاد ......جلو در دو نفر برای خوشامد گویی وایساده بودن ،رفتیم داخل همه دخترا و پسرا قاطی بودن و داشتن وسط میرقصیدن
هایون به طرف میزی که چند نفر دورش نشسته بودن رفت منم به تقلید از اون رفتم
هایون: سلام بچه هاااا بفرمایید اینم از عشقم و دوس پسرم جونگ کوک
بعد از سلام علیک با همشون گارسون مشروب و الکل اینا گذاشت رو میز
هایون اولين پیک رو سر کشید ...به جمعیت وسط سالن اشاره کرد و گفت: کوکیییی بریم برقصیم؟
باشه ای گفتم و رفتیم وسط
زیر گوشش گفتم: یکم که موندیم بیا برگردیم ..ب نظر جای خوبی نمیاد
هایون: تازه اومدیم کجا بریم باو....اینا همه منو میشناسن و دوستامن غریبه ک نیستن
اخمام در هم رفت یعنی همه اینا میشناسنش؟؟ اصلا چرا این همه پسر باید بشناسنش
همیشه تو این جور مسائل آدم غیرتی ای بودم .....انگار بهم توهین میشد کسی که با منه همزمان با کس دیگه ای هم باشه
حتی با وجود اینکه به میون سو علاقه چندانی نداشتم ولی رو روابطش با مردا حساس بودم
بعد رقص کوتاهی نشستیم ..پیک بعدی هم یه ضرب خورد و پست سرش سومی و چهارمی
صفه گوشیش روشن شد و پیامی اومد بعد با حالت مستی گفت: کوک من ...میرم دستشویی ..زود میام
چند دقیقه ای از رفتنش میگذره ولی هنوز برنگشته
رفتم دنبالش ترسیدم اتفاقی واسش افتاده باشه
بدون اینکه نگاش کنم با لحنی شاکی چشمی گفتم
از خونه زدم بیرون باد اشکامو روی صورتم زود خشک میکرد
ساعت ۸ شده بود ک رسیدم خونه...تخم مرغ رو آبپز کردم و خوردم
روی تخت دراز کشیدم امروز خیلی خسته شده بودم ،ذهنم رفت سمت فکرای عذاب اور
خوش بحال هایون که مهر و محبت جونگ کوک رو داره ........همیشه حسرت کوچکترین توجهش رو میکشیدم
از همه چیزم بخاطرش گذشتم ولی فهمیدم اشتباه بزرگی کردم و تاوان اشتباهم هم پس دادم
اشتباهم عشق بود
عاشق آدم غلطی شدم.. کسی که هیچ وقت دوسم نداشت
بخاطر خستگی زود خوابم برد
(جونگ کوک)
نسبت ب اون اولا شکسته تر شده بود ولی هنوزم جذاب بود جوری ک هر مردی جذبش میشد
تو اون لباس خدمتکاری و تقریبا جذب هیکلش بدجور خودنمایی میکرد.
حتی بیشتر از بدن هایون دیوونه میشدم ...ولی نباید بهش فکر کنم ،قراره با عشقم برم مهمونی
تو قلبم که جای زیادی نداشت پس بهتره از ذهنمم بیرونش کنم
با صداش برگشتم سمتش ،لباس بندی زردش که تا نصف روند بود رو با رژ نارنجیش ست کرده بود.....کفشای زرد و مشکی ای پاش بود ک تق تقش کل سالن رو گرفته بود
پایین پله ها ایستادم تا بیاد پایین
دستشو گرفتم که گفت: چقد خوشتیپ شدی عشقم
من: توهم همینطور قشنگم
نشستیم تو ماشین و به ادرس مهمونی ای دعوت بودیم رفتیم. راننده دم خونه ای ایستاد ......جلو در دو نفر برای خوشامد گویی وایساده بودن ،رفتیم داخل همه دخترا و پسرا قاطی بودن و داشتن وسط میرقصیدن
هایون به طرف میزی که چند نفر دورش نشسته بودن رفت منم به تقلید از اون رفتم
هایون: سلام بچه هاااا بفرمایید اینم از عشقم و دوس پسرم جونگ کوک
بعد از سلام علیک با همشون گارسون مشروب و الکل اینا گذاشت رو میز
هایون اولين پیک رو سر کشید ...به جمعیت وسط سالن اشاره کرد و گفت: کوکیییی بریم برقصیم؟
باشه ای گفتم و رفتیم وسط
زیر گوشش گفتم: یکم که موندیم بیا برگردیم ..ب نظر جای خوبی نمیاد
هایون: تازه اومدیم کجا بریم باو....اینا همه منو میشناسن و دوستامن غریبه ک نیستن
اخمام در هم رفت یعنی همه اینا میشناسنش؟؟ اصلا چرا این همه پسر باید بشناسنش
همیشه تو این جور مسائل آدم غیرتی ای بودم .....انگار بهم توهین میشد کسی که با منه همزمان با کس دیگه ای هم باشه
حتی با وجود اینکه به میون سو علاقه چندانی نداشتم ولی رو روابطش با مردا حساس بودم
بعد رقص کوتاهی نشستیم ..پیک بعدی هم یه ضرب خورد و پست سرش سومی و چهارمی
صفه گوشیش روشن شد و پیامی اومد بعد با حالت مستی گفت: کوک من ...میرم دستشویی ..زود میام
چند دقیقه ای از رفتنش میگذره ولی هنوز برنگشته
رفتم دنبالش ترسیدم اتفاقی واسش افتاده باشه
۳۶.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.