عشق باور نکردنی 💚
عشق باور نکردنی 💚
اومد و تا حد ممکن اشکاشو پاک کرد.
ا/ت:تهیونگ بیا تو...تهیونک در اتاقو باز کرد و سمت ا/ت رفت و کنارش روی تخت نشست...صورت ا/ت رو با دستاش قاب کرد و با نگرانی پرسید:گریه کردی؟؟ ا/ت:....تهیونگ:صدای هق هات میومد، اتفاقی افتاده؟؟ ا/ت:نه...تهیونگ:ا/ت من تو رو میشناسمت چه اتفاقی افتاده؟؟ا/ت:هه تازه میپرسی چه اتفاقی افتاده؟؟خیلی اتفاقا افتاده...پست جیهوپ رو دیدی برای خواهرش گذاشته بود؟تهیونگ:ا/ت من دلم میخواد برات پست بزارم ولی نمیتونم...ا/ت:آره نمیتونی چون منو از همه پنهان کردی (با صدای بلند)ا/ت خواست ادامه بده با سوزش شدید روی صورتش حرفش قطع شد
ا/ت دستشو روی جای سیلی تهیونگ گذاشت و با چشمای
اومد و تا حد ممکن اشکاشو پاک کرد.
ا/ت:تهیونگ بیا تو...تهیونک در اتاقو باز کرد و سمت ا/ت رفت و کنارش روی تخت نشست...صورت ا/ت رو با دستاش قاب کرد و با نگرانی پرسید:گریه کردی؟؟ ا/ت:....تهیونگ:صدای هق هات میومد، اتفاقی افتاده؟؟ ا/ت:نه...تهیونگ:ا/ت من تو رو میشناسمت چه اتفاقی افتاده؟؟ا/ت:هه تازه میپرسی چه اتفاقی افتاده؟؟خیلی اتفاقا افتاده...پست جیهوپ رو دیدی برای خواهرش گذاشته بود؟تهیونگ:ا/ت من دلم میخواد برات پست بزارم ولی نمیتونم...ا/ت:آره نمیتونی چون منو از همه پنهان کردی (با صدای بلند)ا/ت خواست ادامه بده با سوزش شدید روی صورتش حرفش قطع شد
ا/ت دستشو روی جای سیلی تهیونگ گذاشت و با چشمای
۰
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.