تک پارتی از شوگا
ویو شوگا
من میدونستم اینجوری میشه. ا. ت دیروز تو بارون بدون لباس مناسب قدم میزد که من خیلی اصرار کردم لباس و چتر ببره که سرما نخوره ولی به خاطر بحث چند روز پیش هنوز باهام قهره و باهام حرف نمیزنه. راستی من شوگا هستم و 1 ساله با ا. ت ازدواج کردم.
چند روز پیش (از زبان راوی)
ا. ت از چند روز قبل از شوگا اجازه گرفت با دوستای دانشگاهش بره بیرون ولی شوگا خبر نداشت بین دوستاش پسر هست. شوگا جلسه ی کاری هماهنگ کرده بود توی همون رستورانی که ا. ت و دوستاش رفتن ولی خبر نداشت که ا. ت و دوستاش اونجان. آماده شد که به جلسش برسه. رفت اونجا چشمش به دختری که خیلی شبیه ا. ت بود افتاد، یکم دقیق تر نگاه کرد درسته ا. ت بود ولی ا. ت نگفته بود بین دوستاش پسر هست عصبانی شدم. حواسم دیگه به جلسه نبود. دیدم ا. ت و دوستاش دارن میرن منم به یه بهونه ای رفتم. رسیدم خونه دیدم ا. ت هم تازه رسیده.
(ا. ت- شوگا+)
_ سلام خوش اومدی
+ ا. ت چرا نگفتی بین دوستات پسر هست (با داد)
_ مگه چه مشکلیه(با صدای نسبتا بلند)
+حواست نبود چجوری نگات میکنن(با داد)
_اصن نگاه کنن برام مهم نیست(با داد)
+رو اعصاب من نرو (کلا مکالمشون با داده)
_اگه برم چی میشه که حس درد کردم شوگا به من سیلی زد هیچوقت اینطوری نبود
ویو شوگا
اعصابم خورد بود حواسم نبود چیکار کردم وقتی به خودم اومدم دیدم ا. ت داره گریه میکنه وای نه من چیکار کردم.
+ا... ت م.. ن مت.. اس.. فم
ا. ت به سرعت رفت تو اتاق درو قفل و شروع به گریه کرد.
پایان پرش زمانی
ا. ت چند روزه با شوگا حرف نزده ولی شوگا سعی کرد باهاش حرف بزنه. دیروز هوا سرد بود. بارون هم شدید. ا. ت از لج شوگا لباس مناسب نپوشیده بود و رفت بیرون وقتی برگشت عطسه و سرفه میکرد.شوگا بهش چیزی نگفت چون دوباره بحث شروع میشد. شوگا بیدار شد ولی دید ا. ت بیدار نشده عجیب بود چون هیچوقت ا. ت دیر بیدار نمیشد. رفت دید ا. ت خیس بود دست گذاشت رو پیشونیش داشت توی تب میسوخت. شوگا بدو بدو ا. ت رو برد بیمارستان پرستارا بردنش بخش و بعد از چند ساعت تبش پایین اومد. شوگا منتظر بود تا ا. ت بهوش بیاد. ا. ت چشماشو باز کرد. دید شوگا نشسته.
_شو... گ.. اا
+ ا. ت بلاخره بهوش اومدی (با بغض)
_ شوگا بغض نکن عزیزم
+ا. ت من متاسفم نمیخواستم این اتفاق ها بیوفته
_ منم متاسفم نباید لجبازی میکردم
بعد از چند روز ا. ت مرخص شد رفت خونه و اونا به خوبی و خوشی زندگی کردن🥺😁
#سناریو #بی_تی_اس #تک_پارتی
من میدونستم اینجوری میشه. ا. ت دیروز تو بارون بدون لباس مناسب قدم میزد که من خیلی اصرار کردم لباس و چتر ببره که سرما نخوره ولی به خاطر بحث چند روز پیش هنوز باهام قهره و باهام حرف نمیزنه. راستی من شوگا هستم و 1 ساله با ا. ت ازدواج کردم.
چند روز پیش (از زبان راوی)
ا. ت از چند روز قبل از شوگا اجازه گرفت با دوستای دانشگاهش بره بیرون ولی شوگا خبر نداشت بین دوستاش پسر هست. شوگا جلسه ی کاری هماهنگ کرده بود توی همون رستورانی که ا. ت و دوستاش رفتن ولی خبر نداشت که ا. ت و دوستاش اونجان. آماده شد که به جلسش برسه. رفت اونجا چشمش به دختری که خیلی شبیه ا. ت بود افتاد، یکم دقیق تر نگاه کرد درسته ا. ت بود ولی ا. ت نگفته بود بین دوستاش پسر هست عصبانی شدم. حواسم دیگه به جلسه نبود. دیدم ا. ت و دوستاش دارن میرن منم به یه بهونه ای رفتم. رسیدم خونه دیدم ا. ت هم تازه رسیده.
(ا. ت- شوگا+)
_ سلام خوش اومدی
+ ا. ت چرا نگفتی بین دوستات پسر هست (با داد)
_ مگه چه مشکلیه(با صدای نسبتا بلند)
+حواست نبود چجوری نگات میکنن(با داد)
_اصن نگاه کنن برام مهم نیست(با داد)
+رو اعصاب من نرو (کلا مکالمشون با داده)
_اگه برم چی میشه که حس درد کردم شوگا به من سیلی زد هیچوقت اینطوری نبود
ویو شوگا
اعصابم خورد بود حواسم نبود چیکار کردم وقتی به خودم اومدم دیدم ا. ت داره گریه میکنه وای نه من چیکار کردم.
+ا... ت م.. ن مت.. اس.. فم
ا. ت به سرعت رفت تو اتاق درو قفل و شروع به گریه کرد.
پایان پرش زمانی
ا. ت چند روزه با شوگا حرف نزده ولی شوگا سعی کرد باهاش حرف بزنه. دیروز هوا سرد بود. بارون هم شدید. ا. ت از لج شوگا لباس مناسب نپوشیده بود و رفت بیرون وقتی برگشت عطسه و سرفه میکرد.شوگا بهش چیزی نگفت چون دوباره بحث شروع میشد. شوگا بیدار شد ولی دید ا. ت بیدار نشده عجیب بود چون هیچوقت ا. ت دیر بیدار نمیشد. رفت دید ا. ت خیس بود دست گذاشت رو پیشونیش داشت توی تب میسوخت. شوگا بدو بدو ا. ت رو برد بیمارستان پرستارا بردنش بخش و بعد از چند ساعت تبش پایین اومد. شوگا منتظر بود تا ا. ت بهوش بیاد. ا. ت چشماشو باز کرد. دید شوگا نشسته.
_شو... گ.. اا
+ ا. ت بلاخره بهوش اومدی (با بغض)
_ شوگا بغض نکن عزیزم
+ا. ت من متاسفم نمیخواستم این اتفاق ها بیوفته
_ منم متاسفم نباید لجبازی میکردم
بعد از چند روز ا. ت مرخص شد رفت خونه و اونا به خوبی و خوشی زندگی کردن🥺😁
#سناریو #بی_تی_اس #تک_پارتی
۱۸.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.