(عشق در مدرسه) پارت ۳
از زبان ات:
استاد اومد و خودشو بهمون معرفی کرد ما هم یکی یکی خودمونو معرفی کردیم استادمون یه زن جوون خوشکل بود ایندفعه تصمیم داشتم واقعا درس بخونم نمیدونم چرا یهو همچین تصمیمی گرفتم منی کن هیچ علاقه ای به درس نداشتم الان میخوام واقعا درس بخونم بعد اینکه هممون خودمونو معرفی کردیم کتابامونو باز کردیم و به درس گوش میدادیم و استاد هم پای تخته توضیح میداد بعد اینکه بهمون یاد داد یه مسئله نوشت پای تخته که خیلی سخت بود ولی من بلد بودم برای همین دستمو بالا بردم که همزمان همون پسر جذابه که نانسی میگفت هم دستشو بالا برد فقط منو اون بودیم که میخواستیم مسئله رو حل کنیم
(علامت استاد¥)
¥یعنی الان از بین این همه فقط همین دونفر یاد گرفتن هووووف خیلی خب شما دوتا بیاین هر دو حلش کنید
منو همون پسره که اسمش کیم تهیونگ بود بلند شدیم و رفتیم پای تخته( علامت تهیونگ+)
+کوچولو سعی نکن از من جلو بزنی که بد میبینی (خیلی آروم)
_ساکت هنوز دو روز نشده اومدی واسه من شاخ شدی(آروم)
یه پوزخند مسخره زد و با هم شروع کردیم به حل مسئله استاد دهنش وا مونده بود
_استاد درسته؟؟؟
¥ا...اره همش درسته بهت نمیخوره اینقدر زرنگ باشیاااا
_(خنده)
¥تو هم کارت خوب بود آفرین (به تهیونگ گفت)
بعد رفتیم و نشستیم و بقیه درس رو گوش میدادیم ولی نگاه های سنگین اون پسره رو رو خودم حس میکردم ایشششش پسره هیز عوضی بزار زنگ بخوره به حسابش میرسم
از زبان تهیونگ
دختره اسکل فک کنم نمیدونه من کی هستم که باهام اینجوری حرف زد
بزار زنگ بخوره حسابتو میرسم کوچولو
(نکته:بقیه اعضا هم که دوستای تهیونگ هستن باهاش میان مدرسه)از زبان ات:
بلاخره زنگ خورد و این کلاس کوفتی تموم شد با اکیپم داشتیم وسایلامونو جمع میکردیم که این پسره اسکل با دوستاش اومدن داخل
+هی خوشگله
_بنال
+نچ نچ خیلی بی ادبی
_اختیار داری دردت چیه حالا
+ببین دختر کوچولو بخوای برای من اینجوری شاخ بازی در بیاری بلایی سرت میارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن فهمیدی(داد)
_تموم شد، خیلی تاثیر گذار بود بهتره تو مواظب رفتارات باشی بعدشم من کاری به کارت ندارم خودت اول شروع کردی اگه بخوای ادامه بدی عاقبت خوبی برات نداره پسره سوسول
بعدش که اینا رو بار تهیونگ کرد با دوستاش زدن زیر خنده و از کلاس رفتن بیرون تهیونگ هم از شدت اینکه عصبی شده بود رگای گردنش بیرون زده بود و قرمز شده بود و دلش میخواست الان ات رو خفه کنه ولی مشکل این بود که اینجا دانشگاس نه کشتار گاه که یهوکوک بهش گفت:هیونگ ولش کن عصبی نباش بعدا حالشو میگیریم با هم خب
جیمین:اره الکی خودتو عصبی نکن برای این هرزه
+این کاراشو بی جواب نمیزارم میکشمششششش(خیلی عصبی)
استاد اومد و خودشو بهمون معرفی کرد ما هم یکی یکی خودمونو معرفی کردیم استادمون یه زن جوون خوشکل بود ایندفعه تصمیم داشتم واقعا درس بخونم نمیدونم چرا یهو همچین تصمیمی گرفتم منی کن هیچ علاقه ای به درس نداشتم الان میخوام واقعا درس بخونم بعد اینکه هممون خودمونو معرفی کردیم کتابامونو باز کردیم و به درس گوش میدادیم و استاد هم پای تخته توضیح میداد بعد اینکه بهمون یاد داد یه مسئله نوشت پای تخته که خیلی سخت بود ولی من بلد بودم برای همین دستمو بالا بردم که همزمان همون پسر جذابه که نانسی میگفت هم دستشو بالا برد فقط منو اون بودیم که میخواستیم مسئله رو حل کنیم
(علامت استاد¥)
¥یعنی الان از بین این همه فقط همین دونفر یاد گرفتن هووووف خیلی خب شما دوتا بیاین هر دو حلش کنید
منو همون پسره که اسمش کیم تهیونگ بود بلند شدیم و رفتیم پای تخته( علامت تهیونگ+)
+کوچولو سعی نکن از من جلو بزنی که بد میبینی (خیلی آروم)
_ساکت هنوز دو روز نشده اومدی واسه من شاخ شدی(آروم)
یه پوزخند مسخره زد و با هم شروع کردیم به حل مسئله استاد دهنش وا مونده بود
_استاد درسته؟؟؟
¥ا...اره همش درسته بهت نمیخوره اینقدر زرنگ باشیاااا
_(خنده)
¥تو هم کارت خوب بود آفرین (به تهیونگ گفت)
بعد رفتیم و نشستیم و بقیه درس رو گوش میدادیم ولی نگاه های سنگین اون پسره رو رو خودم حس میکردم ایشششش پسره هیز عوضی بزار زنگ بخوره به حسابش میرسم
از زبان تهیونگ
دختره اسکل فک کنم نمیدونه من کی هستم که باهام اینجوری حرف زد
بزار زنگ بخوره حسابتو میرسم کوچولو
(نکته:بقیه اعضا هم که دوستای تهیونگ هستن باهاش میان مدرسه)از زبان ات:
بلاخره زنگ خورد و این کلاس کوفتی تموم شد با اکیپم داشتیم وسایلامونو جمع میکردیم که این پسره اسکل با دوستاش اومدن داخل
+هی خوشگله
_بنال
+نچ نچ خیلی بی ادبی
_اختیار داری دردت چیه حالا
+ببین دختر کوچولو بخوای برای من اینجوری شاخ بازی در بیاری بلایی سرت میارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن فهمیدی(داد)
_تموم شد، خیلی تاثیر گذار بود بهتره تو مواظب رفتارات باشی بعدشم من کاری به کارت ندارم خودت اول شروع کردی اگه بخوای ادامه بدی عاقبت خوبی برات نداره پسره سوسول
بعدش که اینا رو بار تهیونگ کرد با دوستاش زدن زیر خنده و از کلاس رفتن بیرون تهیونگ هم از شدت اینکه عصبی شده بود رگای گردنش بیرون زده بود و قرمز شده بود و دلش میخواست الان ات رو خفه کنه ولی مشکل این بود که اینجا دانشگاس نه کشتار گاه که یهوکوک بهش گفت:هیونگ ولش کن عصبی نباش بعدا حالشو میگیریم با هم خب
جیمین:اره الکی خودتو عصبی نکن برای این هرزه
+این کاراشو بی جواب نمیزارم میکشمششششش(خیلی عصبی)
۲۸۰.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.