وقتی مشاورت بود ۱
*خانم نوبت شماس......
امروز روز یس و پنجم مشاورمه.....
از وقتی که مجبور شدیم همدیگرو ترک کنیم افسردگی شدیدی گرفتم.....
واینکه خب دکترم گفت....امروز نمیتونه بیاد و بجاش یه مشاور دیگه اومده جاش.....
ببینیم این چیکار میکنه......
*خانم با شمام....
+او بله.....
استرس شدیدی داشتم .....نمیدونم چرا....یه حسی بهم میگفت نرم داخل.....
بیخیال همه چی شدم و در زدم....
_بفرمایید....
در و باز کردم و با کسی که روبروم دیدم شوک بزرگی بهم وارد شد...
+سل....
سرشو اورد بالا و تا منو دید ..
_سلام(لبخند)
+.....
_بشین.....
نشسته بودم و سرمو انداخته بودم پایین....
_خوبی؟چرا میای پیش روانشناس....؟
+بقیه چرا میان پیش روانشناس؟
_سوالمو با سوال جواب نده.....
+.......
_میگم چرا؟
دارم واضح حرف میزنم!
+ا...افسردگی دارم.....(بغض)
با حرفی که زدم اجزای صورتش افتاده شد و انگار کمی ناراحت شد...
_چ...چرا؟
+......
_لیا با توعم!
+.......
ته داشت میومد طرفم که بهش گفتم....
+من دیگه...میرم!
_چی میگی....
+ممکنه همسرت ناراحت شه....
_چی میگیی؟؟ همسر چی!
چرا یه مدت غیب شدی....
با توعم!
+هه.....خودت بهم گفتی از زندگیت برم بیرون!
_من....مست بودم!
+من باید بر...
_بشین میگم!(داد)
+فراموشش کن مهم نیست!دو ساله که گذشته(گریه)
_من...نتونستم فراموشت کنم.....
+به...به یکی بگو باورت کنه!
_مگه....مگه باورم نداری؟
+بعد از دوسال به صورت اتفاقی منو دیدی!
حالا میخوای باورت داشته باشم؟
_من خیلی دنبالت گشتم!
+من نگشتم!تو منو نخواستی.....
من دیگه برم....
_میگم بشین(داد بلند)
با دادی که زد سر جام نشستم...
+بشینم که چی؟؟؟باز چه مزخرفاتی میخوای بگی بهم؟
_بیا...بیا بازم بر گردیم بهم!(اشک)
+.......
_لیا؟
قبول میکنی؟
+نمیتونم!
_لیا لطفا! من .....
+مهم نیست هیچی!
_خب..باشه...تو الان بیمار منی....و پزشک در برابر بیمارش محرمه دیگه درست میگم(پوزخند)
+خب اره!
ولی نه واسه هر کاری!
_واسه من نه و نو نیار....
میدونی که کاری نمیتونی بکنی!
+ته بسه!
تا الانم زیادی موندم اینجا!
_وای قلبم....بهم گفتی ته درسته؟؟
+ته من ....
_نمیشه حرفتو پس بگیری!
+ته من باید....
_نظرت چیه امشب با هم باشیم؟
+میدونی....
_خب موافقی!
رفت سمت در و درو قفل کرد.....
+هی تهیونگ!
داری شوخی میکنی دیگه نه؟
_منم دوستت دارم....
+ببین تهیونگ(داد)
_او عزیزم نمیدونستم انقدر عجله داری!
+ته کلیدو...
_زود تر؟
باشه عزیزم!
فقط یادت باشه خودت خواستیا.....
+ببینم داری چیکار میکنی....
_همونکاری که میخوای....خودت ازم درخواست کردی دیگه!
+ته شوخی میکنی نه؟
تههه....
_باشه آروم انجام میدم!خیالت راحت...
داشت خندم میگرفت!
+ته(خنده بلند)
من باید برم میگممم...
(ادامه دارددد
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین_
امروز روز یس و پنجم مشاورمه.....
از وقتی که مجبور شدیم همدیگرو ترک کنیم افسردگی شدیدی گرفتم.....
واینکه خب دکترم گفت....امروز نمیتونه بیاد و بجاش یه مشاور دیگه اومده جاش.....
ببینیم این چیکار میکنه......
*خانم با شمام....
+او بله.....
استرس شدیدی داشتم .....نمیدونم چرا....یه حسی بهم میگفت نرم داخل.....
بیخیال همه چی شدم و در زدم....
_بفرمایید....
در و باز کردم و با کسی که روبروم دیدم شوک بزرگی بهم وارد شد...
+سل....
سرشو اورد بالا و تا منو دید ..
_سلام(لبخند)
+.....
_بشین.....
نشسته بودم و سرمو انداخته بودم پایین....
_خوبی؟چرا میای پیش روانشناس....؟
+بقیه چرا میان پیش روانشناس؟
_سوالمو با سوال جواب نده.....
+.......
_میگم چرا؟
دارم واضح حرف میزنم!
+ا...افسردگی دارم.....(بغض)
با حرفی که زدم اجزای صورتش افتاده شد و انگار کمی ناراحت شد...
_چ...چرا؟
+......
_لیا با توعم!
+.......
ته داشت میومد طرفم که بهش گفتم....
+من دیگه...میرم!
_چی میگی....
+ممکنه همسرت ناراحت شه....
_چی میگیی؟؟ همسر چی!
چرا یه مدت غیب شدی....
با توعم!
+هه.....خودت بهم گفتی از زندگیت برم بیرون!
_من....مست بودم!
+من باید بر...
_بشین میگم!(داد)
+فراموشش کن مهم نیست!دو ساله که گذشته(گریه)
_من...نتونستم فراموشت کنم.....
+به...به یکی بگو باورت کنه!
_مگه....مگه باورم نداری؟
+بعد از دوسال به صورت اتفاقی منو دیدی!
حالا میخوای باورت داشته باشم؟
_من خیلی دنبالت گشتم!
+من نگشتم!تو منو نخواستی.....
من دیگه برم....
_میگم بشین(داد بلند)
با دادی که زد سر جام نشستم...
+بشینم که چی؟؟؟باز چه مزخرفاتی میخوای بگی بهم؟
_بیا...بیا بازم بر گردیم بهم!(اشک)
+.......
_لیا؟
قبول میکنی؟
+نمیتونم!
_لیا لطفا! من .....
+مهم نیست هیچی!
_خب..باشه...تو الان بیمار منی....و پزشک در برابر بیمارش محرمه دیگه درست میگم(پوزخند)
+خب اره!
ولی نه واسه هر کاری!
_واسه من نه و نو نیار....
میدونی که کاری نمیتونی بکنی!
+ته بسه!
تا الانم زیادی موندم اینجا!
_وای قلبم....بهم گفتی ته درسته؟؟
+ته من ....
_نمیشه حرفتو پس بگیری!
+ته من باید....
_نظرت چیه امشب با هم باشیم؟
+میدونی....
_خب موافقی!
رفت سمت در و درو قفل کرد.....
+هی تهیونگ!
داری شوخی میکنی دیگه نه؟
_منم دوستت دارم....
+ببین تهیونگ(داد)
_او عزیزم نمیدونستم انقدر عجله داری!
+ته کلیدو...
_زود تر؟
باشه عزیزم!
فقط یادت باشه خودت خواستیا.....
+ببینم داری چیکار میکنی....
_همونکاری که میخوای....خودت ازم درخواست کردی دیگه!
+ته شوخی میکنی نه؟
تههه....
_باشه آروم انجام میدم!خیالت راحت...
داشت خندم میگرفت!
+ته(خنده بلند)
من باید برم میگممم...
(ادامه دارددد
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین_
۲۹.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.