پارت جدید
♢رنگ خون♢
^P⑤^
______________________________________
قطع کردم ک در اتاق باز شد تهیونگ بود یه کت شلوار قرمز پوشیده بود اومد طرفمو گفت
×منو عشقم میخوایم بریم بیرون ظرفارو هم بشور (سرد) وقتی حرفش تموم شد از اتاق رفت بیرون و با اون دختره ی احمق رفتن بیرون از خونه ساعت 11 شده بود ناچار رفتم ظرفا رو شستم حتی اونا ظرفای دیشب شونم نشسته بودن (ساعت 12:30) بالاخره کارم تموم شد ساعت 12:30 بود سریع یه دوش گرفتمو موهامو خشک کردم و یه لباس پوشیدم(استایل ا.تو میزارم) و یه آرایش کوچیک کردم که زنگ در به صدا درومد از چشمی نگاه کردم دیدم یوناعه درو باز کردم با هم سلام کردیم و کفشامو پوشیدمو با هم رفتیم به سمت رستوران همیشگی وقتی رسیدیم دوتامون نودل سفارش دادیم و گرم گپ زدن شدیم منم ماجرا رو برای یونا تعریف کردم
~واقعا دختره بیشوریه چرا این کارو میکنه
+نمیدونم والا دلم میخواد بزنم کلشو بکنم کیکمو هم بیشترشو تو سطل آشغال دیدم
~خب امیدوارم زود تر پاشو از زندگیت گم کنه بیرون بعد یونا یه نگاه به ساعت کرد دید ساعت 3 ازم خدافظی کردو رفت منم کیفمو برداشتمو رفتم
^P⑤^
______________________________________
قطع کردم ک در اتاق باز شد تهیونگ بود یه کت شلوار قرمز پوشیده بود اومد طرفمو گفت
×منو عشقم میخوایم بریم بیرون ظرفارو هم بشور (سرد) وقتی حرفش تموم شد از اتاق رفت بیرون و با اون دختره ی احمق رفتن بیرون از خونه ساعت 11 شده بود ناچار رفتم ظرفا رو شستم حتی اونا ظرفای دیشب شونم نشسته بودن (ساعت 12:30) بالاخره کارم تموم شد ساعت 12:30 بود سریع یه دوش گرفتمو موهامو خشک کردم و یه لباس پوشیدم(استایل ا.تو میزارم) و یه آرایش کوچیک کردم که زنگ در به صدا درومد از چشمی نگاه کردم دیدم یوناعه درو باز کردم با هم سلام کردیم و کفشامو پوشیدمو با هم رفتیم به سمت رستوران همیشگی وقتی رسیدیم دوتامون نودل سفارش دادیم و گرم گپ زدن شدیم منم ماجرا رو برای یونا تعریف کردم
~واقعا دختره بیشوریه چرا این کارو میکنه
+نمیدونم والا دلم میخواد بزنم کلشو بکنم کیکمو هم بیشترشو تو سطل آشغال دیدم
~خب امیدوارم زود تر پاشو از زندگیت گم کنه بیرون بعد یونا یه نگاه به ساعت کرد دید ساعت 3 ازم خدافظی کردو رفت منم کیفمو برداشتمو رفتم
۶.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.