شیفت شب...
شیفت شب...
P2
"ویو ا.ت"
"حرکت کردم سمت اون بیمارستان کوفتی..قسم میخورم اگه حرف های سوهو درست باشه همین امشب گورمو از زندگیش گم کنم!!"
سوهو: خ..خانم ج..جئون اینجا چیکار میکنید؟(استرس)
ا.ت: سوهو..الان وقت پرسیدن این سوالای مسخره نیست..زود باش اتاق کارش رو نشونم بده..بهش نگو که اینجام، فهمیدی؟؟
سوهو: ب..بله خانم!
"ویو ا.ت"
"سمت اتاق کارش حرکت کردم..کارت در اتاق رو که سوهو بهم داد رو روی در گذاشتم و وارد شدم...درست بود، همه ی حرف ها و عکس های سوهو درست بود! سنا روی پاهاش بود و داشت اون رو میبوسید."
ا.ت: ک..کوک؟(بغض)
کوک: ا.ت...ت..تو اینجا چیکار میکنی؟(آخرش با داد)
ا.ت: واقعا برات متاسفم..فکر نمیکردم ۳ ساله دارم با یک خیانتکار زندگی میکنم(گریه و جیغ)
سنا: آهای هر*زه صدات و بیار پایین..دیگه هم اسم شوهر منو روی اون زبون کثیفت نیار!
ا.ت: ش..شوهر؟(اروم)
کوک: همین الان از این جا گورتو گم کن هرز*ه خیابونی! فردا هم بیا دادگاه برای طلاق...
"ویو ا.ت"
"هرز*ه خیابونی؟ هه..واقعا برات متاسفم جئون! به قدم هام سرعت دادم و رسیدم به سوهو..دستشو گرفتم و از اون بیمارستان کوفتی اومدم بیرون.."
سوهو: خ..خانم چیزی شده؟
ا.ت: سوهو..یه درخواستی دارم..امیدوارم قبول کنی!
سوهو: ب..بفرمایید!
ا.ت: منو ببر خونه..تا من وسیله هامو جمع میکنم برام بلیط پرواز به پاریس رو بگیر..اوکی؟
سوهو: ا..اما خانم...
ا.ت: همین که گفتم سوهو..خواهش میکنم!
سوهو: ب..باشه
P2
"ویو ا.ت"
"حرکت کردم سمت اون بیمارستان کوفتی..قسم میخورم اگه حرف های سوهو درست باشه همین امشب گورمو از زندگیش گم کنم!!"
سوهو: خ..خانم ج..جئون اینجا چیکار میکنید؟(استرس)
ا.ت: سوهو..الان وقت پرسیدن این سوالای مسخره نیست..زود باش اتاق کارش رو نشونم بده..بهش نگو که اینجام، فهمیدی؟؟
سوهو: ب..بله خانم!
"ویو ا.ت"
"سمت اتاق کارش حرکت کردم..کارت در اتاق رو که سوهو بهم داد رو روی در گذاشتم و وارد شدم...درست بود، همه ی حرف ها و عکس های سوهو درست بود! سنا روی پاهاش بود و داشت اون رو میبوسید."
ا.ت: ک..کوک؟(بغض)
کوک: ا.ت...ت..تو اینجا چیکار میکنی؟(آخرش با داد)
ا.ت: واقعا برات متاسفم..فکر نمیکردم ۳ ساله دارم با یک خیانتکار زندگی میکنم(گریه و جیغ)
سنا: آهای هر*زه صدات و بیار پایین..دیگه هم اسم شوهر منو روی اون زبون کثیفت نیار!
ا.ت: ش..شوهر؟(اروم)
کوک: همین الان از این جا گورتو گم کن هرز*ه خیابونی! فردا هم بیا دادگاه برای طلاق...
"ویو ا.ت"
"هرز*ه خیابونی؟ هه..واقعا برات متاسفم جئون! به قدم هام سرعت دادم و رسیدم به سوهو..دستشو گرفتم و از اون بیمارستان کوفتی اومدم بیرون.."
سوهو: خ..خانم چیزی شده؟
ا.ت: سوهو..یه درخواستی دارم..امیدوارم قبول کنی!
سوهو: ب..بفرمایید!
ا.ت: منو ببر خونه..تا من وسیله هامو جمع میکنم برام بلیط پرواز به پاریس رو بگیر..اوکی؟
سوهو: ا..اما خانم...
ا.ت: همین که گفتم سوهو..خواهش میکنم!
سوهو: ب..باشه
۱۳.۷k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳