پشت صحنه "P11"
ویو لارا
بغض گلومو فشرد از "این به بعد فقط منیحرمی"این حرف کلا تو ذهنم پخش میشد که رزی امد طرفم و دستمو تو دستش گرفت:واقفا متاسفم بیب نباید میگفتمش!
بغضمو قورت دادم و گفتم:نه اشکالی نداره
دستمو از دستش کشیدم بیرون و رفتم اتاقم باتداژو از کشو در اوردم و رو دستم پیچیدم خیلی درد میکرد ولی اهمیت ندادم
ساعتو نگاه کردم ۲ ظهر بود رفتم پذیرای رزی داشت با گوشی حرف میزد
رزی:اوکی بیاین منتظرم اوکی بای
لارا:اونی داشتی با کی حرف میزدی؟
رزی:جنی
لارا:واو زیبا ترین دختر جهان(خنده)
رزی:میدونم خیلی دوسش داری هاهاها
لارا:اره ولی گفتی منتظرم منتظر کی؟
پارچو برداشتم و آبو ریختم لیوان و سر کشیدم که رزی گفت:دارن میان اینجا
با شنیدن حرفش آب تو گلوم موند که سرفم گرفت
خندید امد اشپزخونه و از پشت زد و گفت:نبینم بپری بغلش ها تو مال منیی به جنیم گفتم چقد دیونشی(خنده)
لارا:یا رزی خیلی بدجنسی
رزی هم خندید که در زده شد
رزی رفت درو باز کرد که اول جیسو بعد جنی و بعد لیسا امد تو
جنی چشاش افتاد به من که من استرس گرفتم
لارا:سلام خوش امدین
جنی:رزی نگو که این خوشگله عاشق منه
استرس گرفتم و سرخ شدم که جنی امد جلو
جنی:تو هم خیلی خوشگلی خوشگلم
و امد جلو بغلم کرد منم محکم بغلش کردم(ارزو میکنم برا همتون قسمت شه که ایدل مورد علاقتون رو بغل کنید:)
خلاصه ساعت ها گذشت و دوباره شب شد چون صحنه ای که قرار بود بگیریم شب بود شروع کردن به اماده شدن
پس از چن دقایقی از خونه زدم بیرون و رفتم سمت ماشین
پس از چند مینی رسیدم به صحنه فلیم برداری همه تازه رسیده بودن رفتم سمت بچه ها سلام و احوال پرسی کردم و رفتم سمت اتاق فلیکس که داشت با یکی حرف میزد کمی نزدیک در شدم تا بفهمم داره با کی حرف میزنه که..
فلیکس:اوکی عشقم امشب میبینمت..
بغض گلومو فشرد از "این به بعد فقط منیحرمی"این حرف کلا تو ذهنم پخش میشد که رزی امد طرفم و دستمو تو دستش گرفت:واقفا متاسفم بیب نباید میگفتمش!
بغضمو قورت دادم و گفتم:نه اشکالی نداره
دستمو از دستش کشیدم بیرون و رفتم اتاقم باتداژو از کشو در اوردم و رو دستم پیچیدم خیلی درد میکرد ولی اهمیت ندادم
ساعتو نگاه کردم ۲ ظهر بود رفتم پذیرای رزی داشت با گوشی حرف میزد
رزی:اوکی بیاین منتظرم اوکی بای
لارا:اونی داشتی با کی حرف میزدی؟
رزی:جنی
لارا:واو زیبا ترین دختر جهان(خنده)
رزی:میدونم خیلی دوسش داری هاهاها
لارا:اره ولی گفتی منتظرم منتظر کی؟
پارچو برداشتم و آبو ریختم لیوان و سر کشیدم که رزی گفت:دارن میان اینجا
با شنیدن حرفش آب تو گلوم موند که سرفم گرفت
خندید امد اشپزخونه و از پشت زد و گفت:نبینم بپری بغلش ها تو مال منیی به جنیم گفتم چقد دیونشی(خنده)
لارا:یا رزی خیلی بدجنسی
رزی هم خندید که در زده شد
رزی رفت درو باز کرد که اول جیسو بعد جنی و بعد لیسا امد تو
جنی چشاش افتاد به من که من استرس گرفتم
لارا:سلام خوش امدین
جنی:رزی نگو که این خوشگله عاشق منه
استرس گرفتم و سرخ شدم که جنی امد جلو
جنی:تو هم خیلی خوشگلی خوشگلم
و امد جلو بغلم کرد منم محکم بغلش کردم(ارزو میکنم برا همتون قسمت شه که ایدل مورد علاقتون رو بغل کنید:)
خلاصه ساعت ها گذشت و دوباره شب شد چون صحنه ای که قرار بود بگیریم شب بود شروع کردن به اماده شدن
پس از چن دقایقی از خونه زدم بیرون و رفتم سمت ماشین
پس از چند مینی رسیدم به صحنه فلیم برداری همه تازه رسیده بودن رفتم سمت بچه ها سلام و احوال پرسی کردم و رفتم سمت اتاق فلیکس که داشت با یکی حرف میزد کمی نزدیک در شدم تا بفهمم داره با کی حرف میزنه که..
فلیکس:اوکی عشقم امشب میبینمت..
۵.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.