ادامه پارت ۳
ادامه پارت ۳
دوباره ۱۸سالگی
::خوب عزیزم با خودت تکرار کن اگه انجام ندی؟...
سوهی:،بله فهمیدم تنبیه میشم
::خوب با من کاری نداری؟
سوهی:نه ممنون
::خداحافظ
ویو سوهی:
از پله ها دشتم میرفتم پایین توی آشپز خونه ک دیدم جونگ کوک اومد داخل
واقعا تعجب کرده بودم و همونجور بخش زل زده بودم و جونگ کوک داشت میومد بالای پله ها ک منو دید
ویو کوک:
چ.چ.چیی؟؟؟این اینجا چکار میکنههه وای خدایا مامان اینو آورده اینجا سریع رفت پیش مامانش و گفت این این کیه و مامانش ماجرارو توضیح داد
(علامت مامان جونگ کوک&)
&:پسرم امشب خالت اینا اینجان یه اتاق کمه (برای هر خدمتکار ی اتاق هست)
میشه امشب و رو یه تخت جدا ولی تو اتاق تو بخوابه؟
کوک:چ.چی¿
&:اشکالی نداره؟
کوک:ب .. ب.ا ن.میدونم
&:خوب پس اوکی شد دیگه من امشب ی تخت میذارم اتاقت
...ویو سوهی شب...
یکی از خدمتکار ها بهم گفت ک امشب باید پیش جونگ کوک بخوابم ولی رو ی تخت جدا من خیلی تعجب کرده بودم ولی واقعا میترسیدم چون اون منو تو مدرسه اذیت میکرد...
کوک:خوب خانم کوچولو خوشحالم از دیدنت کار برای من آسون شد
سوهی:چ.چی؟
کوک:الان خستم فردا برات دارم وایسااا
...ویو کوک فردا صبح...
من یجوری ازش خوشم اومده بود ولی میدونستم اگه دوستام بفهمن ک اونو دوست دارم طرف منو نمیگیرن چون من تو مدرسه همه ازم حساب میبردن
ولی اون دختر به حرفی ک بهش زدم گوش نداد و حالا باید تاوانشو پس بده
مادرم ی ماده ای توی کابینت گذاشته بود من نمیدونستم چیه وقتی ازش پرسیدم گفت ماده ایه ک اگه ب بدن(دست انسانن یا لا اله الله) بزنی دردناکه گفت بهتره ب اون دست نزنم ولی فک نمیکردم چیز خیلی جدی باشه
ویو سوهی:
وقتی از خواب پاشدم جونگ کوک و دیدم ک داره از اتاق میاد تو همینجور بهم با یه ماده ای نزدیک میشد ک یهو...
دستامو قفل کرد و حس کردم یچی داره تو دستام فرو میره دیدم اون ماده با یه سرمی داره میره تو دستم یهو چشام تار میدید کل دستام سرد شد و از حال رفتم
ویو جونگ کوک:(چقد ویو😂😂👌)
دیدم از حال رفت ولی مامانم گفت فقط ی ماده درد ناکه ولی بعدا فهمیدم اون یه ماده ای هست ک تو شکنجه های مافیا خیلی استفاده میشه من نمیخواستم آسیب جدی بهش بزنم میخواستم فقط یکم ادبش کنم ک ت مدرسه بهم احترام بذاره و دیگه اذیتش نکنم
سریع زنگ زدم ب اورژانس
خیلی نگران شدم ک الان چ اتفاقی براش میوفته...
دوباره ۱۸سالگی
::خوب عزیزم با خودت تکرار کن اگه انجام ندی؟...
سوهی:،بله فهمیدم تنبیه میشم
::خوب با من کاری نداری؟
سوهی:نه ممنون
::خداحافظ
ویو سوهی:
از پله ها دشتم میرفتم پایین توی آشپز خونه ک دیدم جونگ کوک اومد داخل
واقعا تعجب کرده بودم و همونجور بخش زل زده بودم و جونگ کوک داشت میومد بالای پله ها ک منو دید
ویو کوک:
چ.چ.چیی؟؟؟این اینجا چکار میکنههه وای خدایا مامان اینو آورده اینجا سریع رفت پیش مامانش و گفت این این کیه و مامانش ماجرارو توضیح داد
(علامت مامان جونگ کوک&)
&:پسرم امشب خالت اینا اینجان یه اتاق کمه (برای هر خدمتکار ی اتاق هست)
میشه امشب و رو یه تخت جدا ولی تو اتاق تو بخوابه؟
کوک:چ.چی¿
&:اشکالی نداره؟
کوک:ب .. ب.ا ن.میدونم
&:خوب پس اوکی شد دیگه من امشب ی تخت میذارم اتاقت
...ویو سوهی شب...
یکی از خدمتکار ها بهم گفت ک امشب باید پیش جونگ کوک بخوابم ولی رو ی تخت جدا من خیلی تعجب کرده بودم ولی واقعا میترسیدم چون اون منو تو مدرسه اذیت میکرد...
کوک:خوب خانم کوچولو خوشحالم از دیدنت کار برای من آسون شد
سوهی:چ.چی؟
کوک:الان خستم فردا برات دارم وایسااا
...ویو کوک فردا صبح...
من یجوری ازش خوشم اومده بود ولی میدونستم اگه دوستام بفهمن ک اونو دوست دارم طرف منو نمیگیرن چون من تو مدرسه همه ازم حساب میبردن
ولی اون دختر به حرفی ک بهش زدم گوش نداد و حالا باید تاوانشو پس بده
مادرم ی ماده ای توی کابینت گذاشته بود من نمیدونستم چیه وقتی ازش پرسیدم گفت ماده ایه ک اگه ب بدن(دست انسانن یا لا اله الله) بزنی دردناکه گفت بهتره ب اون دست نزنم ولی فک نمیکردم چیز خیلی جدی باشه
ویو سوهی:
وقتی از خواب پاشدم جونگ کوک و دیدم ک داره از اتاق میاد تو همینجور بهم با یه ماده ای نزدیک میشد ک یهو...
دستامو قفل کرد و حس کردم یچی داره تو دستام فرو میره دیدم اون ماده با یه سرمی داره میره تو دستم یهو چشام تار میدید کل دستام سرد شد و از حال رفتم
ویو جونگ کوک:(چقد ویو😂😂👌)
دیدم از حال رفت ولی مامانم گفت فقط ی ماده درد ناکه ولی بعدا فهمیدم اون یه ماده ای هست ک تو شکنجه های مافیا خیلی استفاده میشه من نمیخواستم آسیب جدی بهش بزنم میخواستم فقط یکم ادبش کنم ک ت مدرسه بهم احترام بذاره و دیگه اذیتش نکنم
سریع زنگ زدم ب اورژانس
خیلی نگران شدم ک الان چ اتفاقی براش میوفته...
۲.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.