part26
بدون جواب سرشو تکون داد سر دردی که سراغم اومده بود انگار قصد جونمو کرده بود به سختی رو مبل نشستم و اون پسره هم در عرض چند ثانیه محو شد کم کم شک میکردم آدم باشه
لیوان ابی جلوم قرار گرفت سرمو بلند کرم و تو چشم هاش نگاه کردم خوندن چشم هاش غیر ممکن بود خنسا و بدون حس نگام نیکرد لیوان رو گرفتم و کمی ازش خوردم بالا سرم ایستاده بود باید امروز رو برای کوک بهترین کنم! اره! یک جا بلند شدم که چشم هام سیاهی رفت که زود دستی دور کمرم حلقه شد
وقتی چشم هامو باز کردن با چشم هایی گربه ای که به رنگ قهوه ای سوخته بود روبه رو شدم
نمی دونم چه مدت بود خیره به هم بودیم ولی یک آن عقب کشید
+حالتون خوبه؟
سانا:صداش برام آشنا بود مانند اهنگی که سال ها گوش دادم ولی نام هنرمندش ثانیه ای یادم رفته و هر چقدر تلاش کنم یادم نمیاد
بله ممنونم(لبخند ملیح)
+بهتره زود تر بریم ...قبل این که جین هیونگ سر و صدا راه بندازه
سانا:جلو تر از من راه افتاد منم پشت سرش وارد محوطه که شدیم کوک داشت با بقیه میخندید که این برای من دنیا بود
همه با دیدن ما سمت ما برگشتن ولی نامجون با اخم هایی توهم به ما دوتا نگاه میکرد
بی اهمیت سمت کوک رفتم که
سانا:میبینم بانی کوچولو میخنده...
نمیخوای هیونگ هاتو با من آشنا کنی بچه؟
کوک:یاااا نونااا من ازت بزرگ ترم ها
سانا:لبخند دندون نمایی کردم
کوک:بچه ها ایشون سانا خواهر من سانا هیونگام
سانا:برای احترام کمی خم شدم
از آشنایی با شما خوشبختم!
جین:سلام من کیم سوکجین هستم مقلب به زیبا ترین این ها(با شوخ)
جیهوپ:منم جانگ هوسوک هستم مقلب به سانشاین (لبخند گرم)
جیمین:منم پارک جیمین هستم مقلب به موچی(خنده جذاب)
تهیونگ:منن کیم تهیونگ هستم مقلب به ببر کوچولو)
اخرین نفر رسید به پسرک ماسک زده
+:هانجون هستم مقلب به گربه خسته (خنسا)
نامجون:منم که میدونی مقلبم به خرابکار(خنده)
سانا:بازم خوشبختم لقب هایی که برای هم دیگه گذاشتین واقعا شیرینه(لبخند ملیح)
همه در سکوت غرق افکارشون بودن که یک دفعه دستامو بهم کوبیدم که تعجب کردن
خوببب...قراره امروز برای بانی کوچولومون تولد بگیریم
بانی هرچیزی که دوس داری انجام بدیم رو بگو
کوک:هر چیزی؟(غم زده)
سانا:هر چیزی(لبخند)
کوک:همه گی خونه نامجون هیونگ جمع بشیم ولی قبلش کاری دارم که باید انجام بدم!(متفکر )
سانا: مشکلی که نیس؟(روبه نامجون)
نامجون:اگه خوشحالی کوک خو شحالت میکنه صد درصد که نه(لبخند چال گونه ای●-●)
سانا:..ب..باشه من یک سر به دفتر بزنم بعدش میام
اومدنی هم کمی خرید میکنم!(دست پاچه)
نامجون:بازم چیزی نیاز بود بگو!
لیوان ابی جلوم قرار گرفت سرمو بلند کرم و تو چشم هاش نگاه کردم خوندن چشم هاش غیر ممکن بود خنسا و بدون حس نگام نیکرد لیوان رو گرفتم و کمی ازش خوردم بالا سرم ایستاده بود باید امروز رو برای کوک بهترین کنم! اره! یک جا بلند شدم که چشم هام سیاهی رفت که زود دستی دور کمرم حلقه شد
وقتی چشم هامو باز کردن با چشم هایی گربه ای که به رنگ قهوه ای سوخته بود روبه رو شدم
نمی دونم چه مدت بود خیره به هم بودیم ولی یک آن عقب کشید
+حالتون خوبه؟
سانا:صداش برام آشنا بود مانند اهنگی که سال ها گوش دادم ولی نام هنرمندش ثانیه ای یادم رفته و هر چقدر تلاش کنم یادم نمیاد
بله ممنونم(لبخند ملیح)
+بهتره زود تر بریم ...قبل این که جین هیونگ سر و صدا راه بندازه
سانا:جلو تر از من راه افتاد منم پشت سرش وارد محوطه که شدیم کوک داشت با بقیه میخندید که این برای من دنیا بود
همه با دیدن ما سمت ما برگشتن ولی نامجون با اخم هایی توهم به ما دوتا نگاه میکرد
بی اهمیت سمت کوک رفتم که
سانا:میبینم بانی کوچولو میخنده...
نمیخوای هیونگ هاتو با من آشنا کنی بچه؟
کوک:یاااا نونااا من ازت بزرگ ترم ها
سانا:لبخند دندون نمایی کردم
کوک:بچه ها ایشون سانا خواهر من سانا هیونگام
سانا:برای احترام کمی خم شدم
از آشنایی با شما خوشبختم!
جین:سلام من کیم سوکجین هستم مقلب به زیبا ترین این ها(با شوخ)
جیهوپ:منم جانگ هوسوک هستم مقلب به سانشاین (لبخند گرم)
جیمین:منم پارک جیمین هستم مقلب به موچی(خنده جذاب)
تهیونگ:منن کیم تهیونگ هستم مقلب به ببر کوچولو)
اخرین نفر رسید به پسرک ماسک زده
+:هانجون هستم مقلب به گربه خسته (خنسا)
نامجون:منم که میدونی مقلبم به خرابکار(خنده)
سانا:بازم خوشبختم لقب هایی که برای هم دیگه گذاشتین واقعا شیرینه(لبخند ملیح)
همه در سکوت غرق افکارشون بودن که یک دفعه دستامو بهم کوبیدم که تعجب کردن
خوببب...قراره امروز برای بانی کوچولومون تولد بگیریم
بانی هرچیزی که دوس داری انجام بدیم رو بگو
کوک:هر چیزی؟(غم زده)
سانا:هر چیزی(لبخند)
کوک:همه گی خونه نامجون هیونگ جمع بشیم ولی قبلش کاری دارم که باید انجام بدم!(متفکر )
سانا: مشکلی که نیس؟(روبه نامجون)
نامجون:اگه خوشحالی کوک خو شحالت میکنه صد درصد که نه(لبخند چال گونه ای●-●)
سانا:..ب..باشه من یک سر به دفتر بزنم بعدش میام
اومدنی هم کمی خرید میکنم!(دست پاچه)
نامجون:بازم چیزی نیاز بود بگو!
۵.۲k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.