پارت ۹
پارت ۹
ویوی سودا
رفتم سر کار دوباره امیر اومده بود محل کارم
سودا:چی میخایی؟!
امیر:سودا ببین بزا توضیع بدم پریا از قصد این حرفو زده نتونستم حرفی بزنم چون شک کردم با خیلیا توی رابطه بوده خانواده ام خیلی اسرار داشتن دختر داییمو بگیرم من این بازیو شروع کردم دست از ازدواج اجباری بردارن خانواده ام بخدا چیزی نبوده برگرد
سودا:دیگ برام مهم نیستی از اینجا برو با هرکی رابطه داشته باشه ب من ربطی نداره تو باهاش خابیدی برو تموم شد
امیر:دست بهش نزدم ب کی قسم بخورم
بی اهمیت سمت داخل بیمارستان برگشتم .
ویوی ستین
جلسه تموم شد و همه اومدن بیرون سادیا با دیدنم شوکه شد
سادیا:اینجا چیکار میکنی؟!!!!
رهام:خوش اومدید بفرمایید داخل سادیا خانم شما هم تشریف بیارین
سه تایی رفتیم داخل
سادیا:اینجا چیکار میکنی ستین؟!
رهام:ببین سادیا قضیه اونطوری نیس ک فک میکنی ب جون خدت ب جون آبجی ستین من مجبور بودم میدونی مجبور میفهمی نتونستم جلوی خانواده ام وایستم بعد نامزدیم اومدم تهران ب بهونه درس خوندن ک شاید این چهار سال دست از سرم بردارن من باهاشون حرف میزنم نامزدیمو بهم میزنم
سادیا:لازم نکرده آقا دوست ندارم بین دو نفر قرار بگیرم همه چی تموم شد فقط موندم چی شد ک رها و پریا دوتاشون سر و کله اشون باهم پیدا شد اونم قضیه اومدنشون یکیه ازدواج اجباری معلومه شماها دروغ میگین یا دخترا
ستین:استفاع نامه اتو بنویس وقت رفتنع
ب معض گفتنم ی برگه برداشت شروع ب نوشتن کرد
ستین:من سادیا رو میشناسم نمیبخشتت شاید اینقد عاشقت باشه ک ازت بگذره ولی هیچوقت باعث نمیشه برگرده بهت
رهام:سودا چی امیرو میبخشه بهش برمیگرده؟!!
ستین:بخشیده ولی بهش برنمیگرده
سادیا:تموم شد بریم
با سادیا از شرکت زدیم بیرون و سمت خونه رفتیم
ستین:باور کنم ک تموم شد آخه رهام...
سادیا:آخه نداره آقا طرف نامزد داره من این وسط اضافی ام میدونی ک دوست ندارم اضافی باشم و ازم سواستفاده بشه
ستین:چرا ب میلاد گفتی اون تنا آدم با معرفته در حالی ک رفت
سادیا:ولی بازم با هیچکس توی رابطه نرفت جلوی داداشش و من وایستاد جنگید با این ک ینفر دیگ توی زندگیت بوده...
ستین:پس چرا شماها نمیشین عین میلاد با اینک با رامتین تا پای سفره عقد رفتم و لباس عروس پوشیدم بازم..
سادیا:درسته این حرفا رو زدیم معنی نمیده بریم با یکی دیگ ما دقیقا عین میلاد پای رهام و امیر میمونیم
ستین:خب پس آدم بده من و امیر و رهام شدیم
سادیا:خاست خدتون نبوده (سادیا:همش زیر سر همین نویسنده بوده خدا میدونه چ نقشه ایی برامون کشیده )
خب غیبتاتون تموم شد بریم پارت بعد خب تای اینجا چطور بود؟!!!
ویوی سودا
رفتم سر کار دوباره امیر اومده بود محل کارم
سودا:چی میخایی؟!
امیر:سودا ببین بزا توضیع بدم پریا از قصد این حرفو زده نتونستم حرفی بزنم چون شک کردم با خیلیا توی رابطه بوده خانواده ام خیلی اسرار داشتن دختر داییمو بگیرم من این بازیو شروع کردم دست از ازدواج اجباری بردارن خانواده ام بخدا چیزی نبوده برگرد
سودا:دیگ برام مهم نیستی از اینجا برو با هرکی رابطه داشته باشه ب من ربطی نداره تو باهاش خابیدی برو تموم شد
امیر:دست بهش نزدم ب کی قسم بخورم
بی اهمیت سمت داخل بیمارستان برگشتم .
ویوی ستین
جلسه تموم شد و همه اومدن بیرون سادیا با دیدنم شوکه شد
سادیا:اینجا چیکار میکنی؟!!!!
رهام:خوش اومدید بفرمایید داخل سادیا خانم شما هم تشریف بیارین
سه تایی رفتیم داخل
سادیا:اینجا چیکار میکنی ستین؟!
رهام:ببین سادیا قضیه اونطوری نیس ک فک میکنی ب جون خدت ب جون آبجی ستین من مجبور بودم میدونی مجبور میفهمی نتونستم جلوی خانواده ام وایستم بعد نامزدیم اومدم تهران ب بهونه درس خوندن ک شاید این چهار سال دست از سرم بردارن من باهاشون حرف میزنم نامزدیمو بهم میزنم
سادیا:لازم نکرده آقا دوست ندارم بین دو نفر قرار بگیرم همه چی تموم شد فقط موندم چی شد ک رها و پریا دوتاشون سر و کله اشون باهم پیدا شد اونم قضیه اومدنشون یکیه ازدواج اجباری معلومه شماها دروغ میگین یا دخترا
ستین:استفاع نامه اتو بنویس وقت رفتنع
ب معض گفتنم ی برگه برداشت شروع ب نوشتن کرد
ستین:من سادیا رو میشناسم نمیبخشتت شاید اینقد عاشقت باشه ک ازت بگذره ولی هیچوقت باعث نمیشه برگرده بهت
رهام:سودا چی امیرو میبخشه بهش برمیگرده؟!!
ستین:بخشیده ولی بهش برنمیگرده
سادیا:تموم شد بریم
با سادیا از شرکت زدیم بیرون و سمت خونه رفتیم
ستین:باور کنم ک تموم شد آخه رهام...
سادیا:آخه نداره آقا طرف نامزد داره من این وسط اضافی ام میدونی ک دوست ندارم اضافی باشم و ازم سواستفاده بشه
ستین:چرا ب میلاد گفتی اون تنا آدم با معرفته در حالی ک رفت
سادیا:ولی بازم با هیچکس توی رابطه نرفت جلوی داداشش و من وایستاد جنگید با این ک ینفر دیگ توی زندگیت بوده...
ستین:پس چرا شماها نمیشین عین میلاد با اینک با رامتین تا پای سفره عقد رفتم و لباس عروس پوشیدم بازم..
سادیا:درسته این حرفا رو زدیم معنی نمیده بریم با یکی دیگ ما دقیقا عین میلاد پای رهام و امیر میمونیم
ستین:خب پس آدم بده من و امیر و رهام شدیم
سادیا:خاست خدتون نبوده (سادیا:همش زیر سر همین نویسنده بوده خدا میدونه چ نقشه ایی برامون کشیده )
خب غیبتاتون تموم شد بریم پارت بعد خب تای اینجا چطور بود؟!!!
۱.۷k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.