من فقط یه فن گرل بودم(:💜《4》
بعد از حرف استف همه ی ارمی ها خیلی خوشحال شدن و
شروع به جیغ زدن کردن،منم خوشحال شدم ولی خب....
هی بیخیال من شانسش رو ندارم! قطعا ندارم^_^
داشتن قرعه کشی میکردن
شماره در اومد
=خب.....کارت شماره 7 تبریک میگم شما خیلی خوش شانسی.....
چی؟؟؟؟
من؟؟؟؟؟
نهههه!!!!!!
دیگه واقعا باورم نمیشد
وات د فااااااااک
آخه ......
ازم خواستن برم رو سِند و من در حالی که بهت زده بودم
و قطعا نمیتونستم باور کنم رفتم بالا
استف=خب خانم چه حسی دارید
میساکی:من؟ خب ام ... راستش نمیدونم
=طبیعیه شما خیلی خوش شانسید فردا باهاتون تماس میگیریم یه آدرس بهتون میدیم و به اونجا بیاین تا
برنامه و آدرس خوابگاه رو بهتون بگیم.
میساکی:اوه بله حتما و بعد از سالن خارج شدم.
حالم خوب نبود از شدت هیجان نمیدونستم چیکار کنم
رفتم به مغازه و موچی شکلاتی خریدم تا شاید سر حال بیام ولی نه این شوک فرق داشت......قطعا الان نمیتونستم رانندگی کنم پس یه تاکسی گرفتم و خونه رفتم
وقتی رسیدم هر چی دستم بود رو ریختم پریدم رو تخت و شروع کردم به جیغ زدن و لگد به هوا زدن(اِ منه ذوق زده)
واییییییییییی الان فقط باید برم حموم که سبک بشم:)
"بعد از حموم"
یه تاب شلوارک ساده پوشیدم و برای خودم دوکبوکی درست کردم و بی تی اس این د سوپ پلی کردم باهاش دیدم:)
بعدش میخواستم برم بخوابم که صدای پیامک گوشی
اومد
یه آدرس بود،بلاخره آدرسو برام فرستادن باورم نمیشه:)
مسواک زدم و گوشی رو روی زنگ گذاشتم و خوابیدم:))
از اونجایی که خیلی خسته بودم سرم گذاشتم رو بالش خوابم برد
"بهشت جایی نیست که خوب باشه هر کسی یه بهشت
داره و بهشت آدما متفاوت و من قرار بود یک هفته با بهشتم زندگی کنم"
_پارک میساکی
پایان پارت《4》
نویسنده:
KIM_ISOMY
کپی ممنوع🚫🚫🚫
شروع به جیغ زدن کردن،منم خوشحال شدم ولی خب....
هی بیخیال من شانسش رو ندارم! قطعا ندارم^_^
داشتن قرعه کشی میکردن
شماره در اومد
=خب.....کارت شماره 7 تبریک میگم شما خیلی خوش شانسی.....
چی؟؟؟؟
من؟؟؟؟؟
نهههه!!!!!!
دیگه واقعا باورم نمیشد
وات د فااااااااک
آخه ......
ازم خواستن برم رو سِند و من در حالی که بهت زده بودم
و قطعا نمیتونستم باور کنم رفتم بالا
استف=خب خانم چه حسی دارید
میساکی:من؟ خب ام ... راستش نمیدونم
=طبیعیه شما خیلی خوش شانسید فردا باهاتون تماس میگیریم یه آدرس بهتون میدیم و به اونجا بیاین تا
برنامه و آدرس خوابگاه رو بهتون بگیم.
میساکی:اوه بله حتما و بعد از سالن خارج شدم.
حالم خوب نبود از شدت هیجان نمیدونستم چیکار کنم
رفتم به مغازه و موچی شکلاتی خریدم تا شاید سر حال بیام ولی نه این شوک فرق داشت......قطعا الان نمیتونستم رانندگی کنم پس یه تاکسی گرفتم و خونه رفتم
وقتی رسیدم هر چی دستم بود رو ریختم پریدم رو تخت و شروع کردم به جیغ زدن و لگد به هوا زدن(اِ منه ذوق زده)
واییییییییییی الان فقط باید برم حموم که سبک بشم:)
"بعد از حموم"
یه تاب شلوارک ساده پوشیدم و برای خودم دوکبوکی درست کردم و بی تی اس این د سوپ پلی کردم باهاش دیدم:)
بعدش میخواستم برم بخوابم که صدای پیامک گوشی
اومد
یه آدرس بود،بلاخره آدرسو برام فرستادن باورم نمیشه:)
مسواک زدم و گوشی رو روی زنگ گذاشتم و خوابیدم:))
از اونجایی که خیلی خسته بودم سرم گذاشتم رو بالش خوابم برد
"بهشت جایی نیست که خوب باشه هر کسی یه بهشت
داره و بهشت آدما متفاوت و من قرار بود یک هفته با بهشتم زندگی کنم"
_پارک میساکی
پایان پارت《4》
نویسنده:
KIM_ISOMY
کپی ممنوع🚫🚫🚫
۱۸.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱