هانی بال پارت پانزدهم
ویو جونگ کوک :
در اتاق ا.ت را با نگرانی هل دادم، خالی بود خالی از وجود یاسی دخترکم .
چشم گردوندم دنبالش که با قامت بلند تهیونگ مواجه شدم، اخمام رفت تو هم
اون اینجا چرا میکرد ؟
- ا.ت کجاست
با صدا اروم پرسیدم و بعد از تمومی جمله ام دستمو رو مشت کرده روی دیوار میکوبیدم
با شنیدن ضرب دستم برگشت سمتم، تای ابروشو انداخت بالا . که یهو لبخند محوی میزنه
+ داره آماده میشه
- آماده برای چی .. ؟
زبونشو روی لبای باریکش میکشید یهو با پرت کردن لباس های تو دستش سمتم بدون حرف خیره شد بهم ، بعد از مکث کوتاهی تیکه لباس های پایین پامو برمیدارم و نگاش میکنم، خم میشم و برشون میدارم .. لباس زیر ؟
لباس ها رو تو دستم فشار میدادم طوری که فشار رگ گردنمو حس میکردم ، لباس ها رو پرت میکردم سمت دیوار و از شدت عصبانیت حمله ور شدم سمت دیوونه رو به روم که با شنیدن افتاد چیزی جام خشک شدم .. صدا از کجا اومد ؟ چرا اینقدر نزدیک بود
سرمو میچرخونم با دیدن روشنی لامپ حموم جریان خون تو رگ ها خشک میشن رو حس کردم
- ا.ت ....
ویو تهیونگ :
با شنیدن صدای افتاد چیزی، چینی به بینیم میدادم که رد نگاهمو سمت منبع صدا چرخوندم
از حموم؟ .. با جرقه تو ذهنم سر جام خشک شدم ..
نکنه بلایی سر خودش آورده باشه دختر دیوونه ؟ با قدم های بلند خودمو میرسونم به در حموم که با کشیده شدن شونم ، بدنم رو به عقب هل داده میشه و محکم به دیوار کوبیده میشه .
آخ ارومی زیر لب گفتم و چشمامو از درد کمرم برای دو ثانیه ای میبندم
- کجا سرتو میندازی میری؟
اخمام رفت تو هم و بدون حرف خیره نگاش کردم
- فکرشم نکن اجازه بدم عوضی
پوزخند محوی رو لبام ظاهر شدن و یه تای ابرومو میندازم بالا ، سرمو سمتش خم کردم کنار گوشش لب زدم
+ چیو اجازه نمیدی ؟ دیدن تنی که مال من شده ؟ من نباید اجازشو به تو بدم
با حس سردی اسلحه روی پیشونیم پوزخندم عمیق تر شد.
ویو جونگ کوک:
فقط و فقط آتیش حس میکردم سینم آتیش میزد
با تصور ا.ت و تهیونگ میتونستم صدای گریه های ا.ت رو بشنوم دخترک من..
دائم داشتم لبمو گاز میگرفتم و چشامو روهم فشار میدادم تا شاید قدرت کشیدن ماشه رو داشتم ولی چطور ؟ دخترک من گفت دستمو به خون الوده نکنم ، حالا میخواستن دستمو الوده کنم اونم به خون کثیف این پسر.
تهیونگ ویو :
شاید کارم تموم بود، ولی مطمئن بودم نمیتونست ماشه رو بکشه چون ضعیف بود از مردمک سیاه چشماش ترس موج میزد همراه خشم ، نیشخندی زدم و اروم لب زدم
+ نمیخوای نگاهی به حموم بندازی جئون؟
...
...
شرط ۳۰ تا لایک یا ۲۸ فوقش
۲۰ تا کامنت
در اتاق ا.ت را با نگرانی هل دادم، خالی بود خالی از وجود یاسی دخترکم .
چشم گردوندم دنبالش که با قامت بلند تهیونگ مواجه شدم، اخمام رفت تو هم
اون اینجا چرا میکرد ؟
- ا.ت کجاست
با صدا اروم پرسیدم و بعد از تمومی جمله ام دستمو رو مشت کرده روی دیوار میکوبیدم
با شنیدن ضرب دستم برگشت سمتم، تای ابروشو انداخت بالا . که یهو لبخند محوی میزنه
+ داره آماده میشه
- آماده برای چی .. ؟
زبونشو روی لبای باریکش میکشید یهو با پرت کردن لباس های تو دستش سمتم بدون حرف خیره شد بهم ، بعد از مکث کوتاهی تیکه لباس های پایین پامو برمیدارم و نگاش میکنم، خم میشم و برشون میدارم .. لباس زیر ؟
لباس ها رو تو دستم فشار میدادم طوری که فشار رگ گردنمو حس میکردم ، لباس ها رو پرت میکردم سمت دیوار و از شدت عصبانیت حمله ور شدم سمت دیوونه رو به روم که با شنیدن افتاد چیزی جام خشک شدم .. صدا از کجا اومد ؟ چرا اینقدر نزدیک بود
سرمو میچرخونم با دیدن روشنی لامپ حموم جریان خون تو رگ ها خشک میشن رو حس کردم
- ا.ت ....
ویو تهیونگ :
با شنیدن صدای افتاد چیزی، چینی به بینیم میدادم که رد نگاهمو سمت منبع صدا چرخوندم
از حموم؟ .. با جرقه تو ذهنم سر جام خشک شدم ..
نکنه بلایی سر خودش آورده باشه دختر دیوونه ؟ با قدم های بلند خودمو میرسونم به در حموم که با کشیده شدن شونم ، بدنم رو به عقب هل داده میشه و محکم به دیوار کوبیده میشه .
آخ ارومی زیر لب گفتم و چشمامو از درد کمرم برای دو ثانیه ای میبندم
- کجا سرتو میندازی میری؟
اخمام رفت تو هم و بدون حرف خیره نگاش کردم
- فکرشم نکن اجازه بدم عوضی
پوزخند محوی رو لبام ظاهر شدن و یه تای ابرومو میندازم بالا ، سرمو سمتش خم کردم کنار گوشش لب زدم
+ چیو اجازه نمیدی ؟ دیدن تنی که مال من شده ؟ من نباید اجازشو به تو بدم
با حس سردی اسلحه روی پیشونیم پوزخندم عمیق تر شد.
ویو جونگ کوک:
فقط و فقط آتیش حس میکردم سینم آتیش میزد
با تصور ا.ت و تهیونگ میتونستم صدای گریه های ا.ت رو بشنوم دخترک من..
دائم داشتم لبمو گاز میگرفتم و چشامو روهم فشار میدادم تا شاید قدرت کشیدن ماشه رو داشتم ولی چطور ؟ دخترک من گفت دستمو به خون الوده نکنم ، حالا میخواستن دستمو الوده کنم اونم به خون کثیف این پسر.
تهیونگ ویو :
شاید کارم تموم بود، ولی مطمئن بودم نمیتونست ماشه رو بکشه چون ضعیف بود از مردمک سیاه چشماش ترس موج میزد همراه خشم ، نیشخندی زدم و اروم لب زدم
+ نمیخوای نگاهی به حموم بندازی جئون؟
...
...
شرط ۳۰ تا لایک یا ۲۸ فوقش
۲۰ تا کامنت
۱۳.۸k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.