@rose scenario
دستهات رو به گل سفالگری که
روی صفحه گردان قرار داشت رسوندی تا بهش شکل بدی دستهات رو که از قبل کمی خیس شده بود رو، دور گل میچرخوندی تا طبق گفته استادت يك كوزه درست کنی
تو فکر بودی که شخصی پشت سرت
نشست.
دستهاش رو از کنارت رد و به دستهات
رسوند.
آروم دستهات رو گرفت و سرش رو کنار سرت قرار داد "حواست کجاست؟
لب پایینت رو گزیدی و سعی کردی تپشهای قلبت رو نادیده بگیری "متاسفم!"
مردی که استادت بود، آروم کنار گوشت خندید متاسف نباش، دلیل حال بدت رو بهم بگو تا با هم درستش کنیم یا اگه يك شخص بگو تا پدرش رو برات در بیارم بچه
روی صفحه گردان قرار داشت رسوندی تا بهش شکل بدی دستهات رو که از قبل کمی خیس شده بود رو، دور گل میچرخوندی تا طبق گفته استادت يك كوزه درست کنی
تو فکر بودی که شخصی پشت سرت
نشست.
دستهاش رو از کنارت رد و به دستهات
رسوند.
آروم دستهات رو گرفت و سرش رو کنار سرت قرار داد "حواست کجاست؟
لب پایینت رو گزیدی و سعی کردی تپشهای قلبت رو نادیده بگیری "متاسفم!"
مردی که استادت بود، آروم کنار گوشت خندید متاسف نباش، دلیل حال بدت رو بهم بگو تا با هم درستش کنیم یا اگه يك شخص بگو تا پدرش رو برات در بیارم بچه
۲۰
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.