جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۴۱
ادمین ویو:
بلخره از اتاق عمل اومده بود بیرون به استخواناش اسیب نرسیده بود ولی یکی از ششهاش پاره شده بود دو تا جراح باهم با سرعت بالا ششو دوخته بودن تا اون نفس کم نیاره و درست توی زمانی که نا امید شده بود ات مقاومت کرده بود و اونا تند و سریع کارشونو انجام داده بودن
جونگکوک با اشک تمام به ات نگاه میکرد نمیتونست بره تو اتاقش و بغلش کنه و بهش بگه بیدار شده دکتر تضمین کرده بود یه هفته ی دیگه بهوش میاد تا اون موقع جونگکوک نابود میشد بدون صدای ات بدون چشماش و بدون لبخنداش که به ندرت دیده میشد لباشو لیسید تا طعم غذای ات بیاد زیر زبونش ولی موفق نشد چه فکری کرده بود اون دو روز پیش این غذا رو خورده بود
نصف شب با صدای جیمین از خواب بیدار شده بود که میگفت پاشو موران عمل تموم شده ساعت چهار صب بود و هوا هنوز تقریبن تاریک بود
جونگکوک خوابیده بود
چطور تونسته بود؟! البته که این فکر افتضاحیه که فک کنی چرا چهار صب خوابی حالا نه مثل ادم عادی ولی حجم بیش از اندازه استرس باعث شده بود بخوابه تا دقایقی از دست استرس عذاب اور ولی درستش راحت باشه
حالا ات پشت اون شیشه لعنتی و زیر اون همه دستگاه خوابیده بود و با ارامش نفس میکشید و این جای شکر داشت
اون هنوز داشت نفس میکشید
بعد از سه روز بلخره تونسته بود با هر زوری بود از پلیسا و افسرا بخواد بره اتو ببینه این سه روز عذاب اور بود براش ولی اینکه اعضا پیشش بودن کمکش میکرد کمتر عذاب بکشه هروز توی فکر هانا بود دیروز لیان و اجوما اومده بودن پیشش و دیگه توی اون عمارت دووم نیومدن بودن لیان هم داغون بود به خاطر نبودن هانا و یه جورایی تقریبن میتونست جونگکوک درک کنه
اجوما و جین داشتن صبحونه اماده میکردن که جونگکوک از از اتاقش اومد بیرون تیپ مشکی زده بود و ماسکم زده بود
کوک:تونستم بلخره برم که اتو ببینم
جین:بیا لااقل یه چیزی بخور
کوک:بعدا پلیسا جلوی درن
در واقع جلوی در خونهی جیهوپ
جیهوپ خواسته بود بیان اونجا و البته جونگکوک با دیدن بم حالش بهتر شده بود و البته سگ های دیگه
دویید بیرون تا سریع بره بیمارستان
پی دی نیم بهشون یه ماه مرخصی داده بود تا استراحت کنن و این اتفاق هارو از خودشون دور کنن
پارت ۴۱
ادمین ویو:
بلخره از اتاق عمل اومده بود بیرون به استخواناش اسیب نرسیده بود ولی یکی از ششهاش پاره شده بود دو تا جراح باهم با سرعت بالا ششو دوخته بودن تا اون نفس کم نیاره و درست توی زمانی که نا امید شده بود ات مقاومت کرده بود و اونا تند و سریع کارشونو انجام داده بودن
جونگکوک با اشک تمام به ات نگاه میکرد نمیتونست بره تو اتاقش و بغلش کنه و بهش بگه بیدار شده دکتر تضمین کرده بود یه هفته ی دیگه بهوش میاد تا اون موقع جونگکوک نابود میشد بدون صدای ات بدون چشماش و بدون لبخنداش که به ندرت دیده میشد لباشو لیسید تا طعم غذای ات بیاد زیر زبونش ولی موفق نشد چه فکری کرده بود اون دو روز پیش این غذا رو خورده بود
نصف شب با صدای جیمین از خواب بیدار شده بود که میگفت پاشو موران عمل تموم شده ساعت چهار صب بود و هوا هنوز تقریبن تاریک بود
جونگکوک خوابیده بود
چطور تونسته بود؟! البته که این فکر افتضاحیه که فک کنی چرا چهار صب خوابی حالا نه مثل ادم عادی ولی حجم بیش از اندازه استرس باعث شده بود بخوابه تا دقایقی از دست استرس عذاب اور ولی درستش راحت باشه
حالا ات پشت اون شیشه لعنتی و زیر اون همه دستگاه خوابیده بود و با ارامش نفس میکشید و این جای شکر داشت
اون هنوز داشت نفس میکشید
بعد از سه روز بلخره تونسته بود با هر زوری بود از پلیسا و افسرا بخواد بره اتو ببینه این سه روز عذاب اور بود براش ولی اینکه اعضا پیشش بودن کمکش میکرد کمتر عذاب بکشه هروز توی فکر هانا بود دیروز لیان و اجوما اومده بودن پیشش و دیگه توی اون عمارت دووم نیومدن بودن لیان هم داغون بود به خاطر نبودن هانا و یه جورایی تقریبن میتونست جونگکوک درک کنه
اجوما و جین داشتن صبحونه اماده میکردن که جونگکوک از از اتاقش اومد بیرون تیپ مشکی زده بود و ماسکم زده بود
کوک:تونستم بلخره برم که اتو ببینم
جین:بیا لااقل یه چیزی بخور
کوک:بعدا پلیسا جلوی درن
در واقع جلوی در خونهی جیهوپ
جیهوپ خواسته بود بیان اونجا و البته جونگکوک با دیدن بم حالش بهتر شده بود و البته سگ های دیگه
دویید بیرون تا سریع بره بیمارستان
پی دی نیم بهشون یه ماه مرخصی داده بود تا استراحت کنن و این اتفاق هارو از خودشون دور کنن
۲.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.