hot chocolate
پارت ⁴⁰
کوک : بخاطر تبریک سردی که به یونا گفتم
ته : میدونی کی بود
کوک : یونا دوهیون چندتا از فامیلای دوهیون
لیا : گفتی یونا
کوک : اره
لیا : پس بخاطر همین با اونا سرد شدی
کوک : حتی دیگه اعتمادی که به تهیونگ و جیمین دارم به یورا ندارم
لیا : من چی
کوک : به همه اعتماد دارم به سبک های مختلف
ته : الان چطوری
کوک : خوبم
لیا : بخور برات پنکیک درست کردمممممممممم
کوک : دارم میخورم
ته : سوکیی رو دیدی
کوک : کی سوکیی کیه
لیا : نفهمیدی بچه ی یورا و جین بود
کوک : اونی که میگفت درست حرف بزن
ته : آره تولدشه امشب
لیا : نظرت چیه موهاتو درست کنم
رفتم موهامو شونه کردم و شونه و کش مو برای لیا بردم
لیا : بشین رو زمین من میشینم رو مبل تو خیلی بلندی
کوک : باشه
نشستم زیر پاری لیا
ته : کوک چرا انقدر یا لیا صمیمی هستی
کوک : اون کلاس حرف نمیزد یاداشت برداری میکرد چشمشم دنبال کسی نبود
لیا : سرتو صاف کن
موهامو بست
لیا : برو لباس بپوش بریم
کوک : باشه
لیا : وایسا یکم بالم لب به نوک دماغت بزنم اوم حالا برو
ته : خخخخخخخخخخخخخخ
رفتم لباسمو پوشیدم
لیا : خودتو دیدی
کوک : از اونجایی که خیلی شبیه خرگوش شدم خوشم اومد لیا
لیا : بریم
کوک : تولد صبحه
ته : از صبح تا شب
کوک : من با موتور میرم ملت کیف کنن چقدر خوشگل شدم
لیا : قراره بارون بیاد
ته : بریم
رفتیم کفشامونو پوشیدیم
کوک : مبارک باشه به زودی عمو میشم
لیا : جونگکوک
رفتم سوار موتور شدمو رفتم خونه ی یورا
کوک : عه لیا یورا از دیشب برام نوشته بیام تولد بچش
زنگو زدیم و رفتیم تو
جیمین : جونگکوک خرگوش شده
کوک : کار لیاعه
سوکیی : شباهت زیادی.......
موهامو باز کردم نوک دماغمم پاک کردم و موهامو دم اسبی بستم
کوک : اجازه نمیدم تو بهم بگی خرگوش
جین : بتمرگ
برای بچشون کادو سفارش دادم
کوک : یه چیزی اومد دم در برو تحویل بگیر " رو به سوکیی"
سوکیی : چی هست
کوک : کادوته هرچند برام مهم نیست وجود داری
یورا : جونگکوک به هر حال بچه ی منه
کوک : خب به چپم
جین : کوک این چه.....
کوک : طرز حرف زدنه خودم میدونم چجوری حرف میزنم اگه ناراحتی میرم
یورا : برو اصلا حال دیدن تو و قیافتو ندارم
کوک : خداحافظ
رفتم بیرون داشت بارون میومد سوار موتورم شدم
لیا : کوک یورا یه چیزی میگه
کوک : حال ندارم بمونم یورا بهتر به جای فامیل مامان فامیل بابا رو بزاری اونوقت میشی جانم لی یورا ولی من جئونم دیگه نسبتی نداریم اوکی
یورا : چشم اقای جئون
حرکت کردم رفتم وسیله هامو جمع کردم برای سفر چند روز به آمریکا ولی قبلش لایو گذاشتم
شروع لایو
کوک : سلام به همتون
کوکی : خیلی خوشگلی
کوکی : سرما خوردی
کوکی : حالت خوبه
کوک : آره خوبم این کار زن دوستمه
کوکی : وضعیتت با خانواده چطوره
کوک :
🍊🧡
کوک : بخاطر تبریک سردی که به یونا گفتم
ته : میدونی کی بود
کوک : یونا دوهیون چندتا از فامیلای دوهیون
لیا : گفتی یونا
کوک : اره
لیا : پس بخاطر همین با اونا سرد شدی
کوک : حتی دیگه اعتمادی که به تهیونگ و جیمین دارم به یورا ندارم
لیا : من چی
کوک : به همه اعتماد دارم به سبک های مختلف
ته : الان چطوری
کوک : خوبم
لیا : بخور برات پنکیک درست کردمممممممممم
کوک : دارم میخورم
ته : سوکیی رو دیدی
کوک : کی سوکیی کیه
لیا : نفهمیدی بچه ی یورا و جین بود
کوک : اونی که میگفت درست حرف بزن
ته : آره تولدشه امشب
لیا : نظرت چیه موهاتو درست کنم
رفتم موهامو شونه کردم و شونه و کش مو برای لیا بردم
لیا : بشین رو زمین من میشینم رو مبل تو خیلی بلندی
کوک : باشه
نشستم زیر پاری لیا
ته : کوک چرا انقدر یا لیا صمیمی هستی
کوک : اون کلاس حرف نمیزد یاداشت برداری میکرد چشمشم دنبال کسی نبود
لیا : سرتو صاف کن
موهامو بست
لیا : برو لباس بپوش بریم
کوک : باشه
لیا : وایسا یکم بالم لب به نوک دماغت بزنم اوم حالا برو
ته : خخخخخخخخخخخخخخ
رفتم لباسمو پوشیدم
لیا : خودتو دیدی
کوک : از اونجایی که خیلی شبیه خرگوش شدم خوشم اومد لیا
لیا : بریم
کوک : تولد صبحه
ته : از صبح تا شب
کوک : من با موتور میرم ملت کیف کنن چقدر خوشگل شدم
لیا : قراره بارون بیاد
ته : بریم
رفتیم کفشامونو پوشیدیم
کوک : مبارک باشه به زودی عمو میشم
لیا : جونگکوک
رفتم سوار موتور شدمو رفتم خونه ی یورا
کوک : عه لیا یورا از دیشب برام نوشته بیام تولد بچش
زنگو زدیم و رفتیم تو
جیمین : جونگکوک خرگوش شده
کوک : کار لیاعه
سوکیی : شباهت زیادی.......
موهامو باز کردم نوک دماغمم پاک کردم و موهامو دم اسبی بستم
کوک : اجازه نمیدم تو بهم بگی خرگوش
جین : بتمرگ
برای بچشون کادو سفارش دادم
کوک : یه چیزی اومد دم در برو تحویل بگیر " رو به سوکیی"
سوکیی : چی هست
کوک : کادوته هرچند برام مهم نیست وجود داری
یورا : جونگکوک به هر حال بچه ی منه
کوک : خب به چپم
جین : کوک این چه.....
کوک : طرز حرف زدنه خودم میدونم چجوری حرف میزنم اگه ناراحتی میرم
یورا : برو اصلا حال دیدن تو و قیافتو ندارم
کوک : خداحافظ
رفتم بیرون داشت بارون میومد سوار موتورم شدم
لیا : کوک یورا یه چیزی میگه
کوک : حال ندارم بمونم یورا بهتر به جای فامیل مامان فامیل بابا رو بزاری اونوقت میشی جانم لی یورا ولی من جئونم دیگه نسبتی نداریم اوکی
یورا : چشم اقای جئون
حرکت کردم رفتم وسیله هامو جمع کردم برای سفر چند روز به آمریکا ولی قبلش لایو گذاشتم
شروع لایو
کوک : سلام به همتون
کوکی : خیلی خوشگلی
کوکی : سرما خوردی
کوکی : حالت خوبه
کوک : آره خوبم این کار زن دوستمه
کوکی : وضعیتت با خانواده چطوره
کوک :
🍊🧡
۸.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.