چند پارتی تهیونگ پارت آخر
خب ممنون که فرصت صحبت کردن با یون رو بهم دادی!
+چرت و پرت بهش بگی خونت پای خودت!
-اوکی راستی صورتش رو درست ندیدم عکسی از داری؟
+آره ایناهاش(اسلاید دوم)
-چقدر شبیه منه!
+اوهوم تنها و عزیز ترین یادگاری من از توعه(زمزمه)
-چی؟؟
+هیچی.....کیوته نه؟
-آره خیلی
+الاناست که مدرسش تموم شه...بریم دنبالش.
-باشه
ویو نویسنده:
سوار ماشین ته شدن و رفتن دنبال یون
(دم در مدرسه)
(زنگ خونه مدرسه به صدا در اومد)
-کجاست؟
+اوناهاش
ا.ت از ماشین پیاد شد و رفت پیش یون.
+سلام خرس کوچولو مدرسه چطور بود؟
=بد نبود (پوکر فیس)
+چیشده.......یونی؟
=نتونستم دوست پیدا کنم!(گریه)
+هی اشکال نداره....دومین روزیه که رفتی. من مطمئنم کلی دوست خوب پیدا میکنی.
=واقعا؟؟
+آره....حالا بیا بریم
=باشه
ا.ت و یون سوار ماشین تهیونگ شدن و ا.ت کنار ته جلو نشست و یون هم روی پاهای ا.ت نشسته بود.
=مامان این آقاهه کیه؟
+خب یونی چه مسئله ای هست که باید بهت بگم.
=چیشده؟
+خب ایشون...چیزه....پدرته(سریع)
=این آجوشی بابامه؟
+آره خب..
-سلام یون...من تهیونگم بابات.
=یون بابایی داره؟
+آره خب
=یون خیلیییییی خوشحاله(پرید بغل ته)
-من خوشحالم که تو پسرمی(متقابل بغلش کرد)
=مامانی ولی تو که با بابا ازدواج نکردی؟
+خب ما تصمیم گرفتیم یکم جدا باشیم.... دیگه همین شد دیگه...
-(ته یون رو داد به ا.ت و ماشین رو روشن کرد)
خب سریع تمومش کنیم...
ا.ت و یون و ته رفتن رستوران و شهربازی و.....
چند ماه بعد ته و ا.ت ازدواج کردن و به همراه یون به زندگیشون باهم ادامه دادن
بچه ها ببخشید یکم بد شد دیگه
اولین چندپارتی من بود و امیدوارم خوشتون اومده باشه
حمایت یادت نره
+چرت و پرت بهش بگی خونت پای خودت!
-اوکی راستی صورتش رو درست ندیدم عکسی از داری؟
+آره ایناهاش(اسلاید دوم)
-چقدر شبیه منه!
+اوهوم تنها و عزیز ترین یادگاری من از توعه(زمزمه)
-چی؟؟
+هیچی.....کیوته نه؟
-آره خیلی
+الاناست که مدرسش تموم شه...بریم دنبالش.
-باشه
ویو نویسنده:
سوار ماشین ته شدن و رفتن دنبال یون
(دم در مدرسه)
(زنگ خونه مدرسه به صدا در اومد)
-کجاست؟
+اوناهاش
ا.ت از ماشین پیاد شد و رفت پیش یون.
+سلام خرس کوچولو مدرسه چطور بود؟
=بد نبود (پوکر فیس)
+چیشده.......یونی؟
=نتونستم دوست پیدا کنم!(گریه)
+هی اشکال نداره....دومین روزیه که رفتی. من مطمئنم کلی دوست خوب پیدا میکنی.
=واقعا؟؟
+آره....حالا بیا بریم
=باشه
ا.ت و یون سوار ماشین تهیونگ شدن و ا.ت کنار ته جلو نشست و یون هم روی پاهای ا.ت نشسته بود.
=مامان این آقاهه کیه؟
+خب یونی چه مسئله ای هست که باید بهت بگم.
=چیشده؟
+خب ایشون...چیزه....پدرته(سریع)
=این آجوشی بابامه؟
+آره خب..
-سلام یون...من تهیونگم بابات.
=یون بابایی داره؟
+آره خب
=یون خیلیییییی خوشحاله(پرید بغل ته)
-من خوشحالم که تو پسرمی(متقابل بغلش کرد)
=مامانی ولی تو که با بابا ازدواج نکردی؟
+خب ما تصمیم گرفتیم یکم جدا باشیم.... دیگه همین شد دیگه...
-(ته یون رو داد به ا.ت و ماشین رو روشن کرد)
خب سریع تمومش کنیم...
ا.ت و یون و ته رفتن رستوران و شهربازی و.....
چند ماه بعد ته و ا.ت ازدواج کردن و به همراه یون به زندگیشون باهم ادامه دادن
بچه ها ببخشید یکم بد شد دیگه
اولین چندپارتی من بود و امیدوارم خوشتون اومده باشه
حمایت یادت نره
۲.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.