part 159
#part_159
#فرار
خدایا شکرت خو اخه قربونت برم یه وقتی شانسو بین بنده هات تقسیم میکردی که منم باشم دیگه غذا از گلوم پایین نرفت حالا واقعا مجبور بودم صیغش بشم بهش اعتماد داشتم خودمم خوب میدونستمو حس میکردم بهش اعتماد دارم اعتماد بهونه بود بخاطر اینکه میترسیدم اگه یه درصد فقط یه درصد خانوادم پیدام کنن و ببینن شدم زن صیغه ای یه پسر پولدار چه فکری میکنن خب معلومه چه فکری میتونن بکنن غیر اینکه دخترشون ه.ر.ز.ه شده حتی اگه قرار باشه یه درصدم جای بخشش از جانب بابام داشته باشم با این کارم دود میشه هیچ چیز اطرافم جوری که میخوام پیش نمیره خدا میدونه ته اینهمه اتفاق و جنگ و دعوا میخواد به کجا ختم بشه اونقدر تو فکر فرو رفته بودم کلا زمانو مکان از دستم رفته بود با صدای ارسلان به خودم اومدم
- نیکا چرا چیزی نمیخوری ؟
سرمو اوردم بالا و نگاه دلخورمو دوختم توی چشماش خوب میدونست چرا بهم ریختم میدونست داره به هر کاری دلش میخواد مجبورم میکنه زمزمه کردم
- سیر شدم
اونقدر اروم گفتم که خودمم به زور شنیدم یه درک بزار هرچیزی میخواد فکر کنه دیگه آب از سرم گذشته فقط چند تا نخ لازمه که ارسلان ببنده به دست و پامو عین عروسک حرکتامم کنترل کنه نمیدونم چقدر گذشت که اروم از پشت میز بلند شدم
- ببخشید من یکم خستم میخوام برم استراحت کنم
بعدم زیر نگاه سنگین هرسه شون از اونجا خارج شدم الان فقط خواب میتونست ارومم کنه عصرم باز باید تو نقشم فرو برم مستقیم رفتم تو اتاق ارسلانو رو تختش دراز کشیدم دستمو دراز کردمو گوشیمو به همراه هندزفیری ای که با دیانا خریده بودم بیرون اوردم مثل همه دخترا یه وقتایی باید فکرای درهممو تو صدای بلند اهنگ گم و گور کنم دستم رفت رو اهنگ مورد علاقم و پلی کردم یه اهنگ از leito&poobon
عاشق صداشون و اهنگاشون بودم چشمامو بستمو همه حواسمو دادم به اهنگ
...
دوست دارم مثل یه قایق باشم توی اب تنهاا
ولی نمیخوام کسیو ناراحت کنم با حرفام
کاش میشد عوض میکردم خیلی من راحت جامو
دیگه باید کج بشه من ایندفعه واقعا رام
دوست دارم برم یه جا باشم دور از همه
#فرار
خدایا شکرت خو اخه قربونت برم یه وقتی شانسو بین بنده هات تقسیم میکردی که منم باشم دیگه غذا از گلوم پایین نرفت حالا واقعا مجبور بودم صیغش بشم بهش اعتماد داشتم خودمم خوب میدونستمو حس میکردم بهش اعتماد دارم اعتماد بهونه بود بخاطر اینکه میترسیدم اگه یه درصد فقط یه درصد خانوادم پیدام کنن و ببینن شدم زن صیغه ای یه پسر پولدار چه فکری میکنن خب معلومه چه فکری میتونن بکنن غیر اینکه دخترشون ه.ر.ز.ه شده حتی اگه قرار باشه یه درصدم جای بخشش از جانب بابام داشته باشم با این کارم دود میشه هیچ چیز اطرافم جوری که میخوام پیش نمیره خدا میدونه ته اینهمه اتفاق و جنگ و دعوا میخواد به کجا ختم بشه اونقدر تو فکر فرو رفته بودم کلا زمانو مکان از دستم رفته بود با صدای ارسلان به خودم اومدم
- نیکا چرا چیزی نمیخوری ؟
سرمو اوردم بالا و نگاه دلخورمو دوختم توی چشماش خوب میدونست چرا بهم ریختم میدونست داره به هر کاری دلش میخواد مجبورم میکنه زمزمه کردم
- سیر شدم
اونقدر اروم گفتم که خودمم به زور شنیدم یه درک بزار هرچیزی میخواد فکر کنه دیگه آب از سرم گذشته فقط چند تا نخ لازمه که ارسلان ببنده به دست و پامو عین عروسک حرکتامم کنترل کنه نمیدونم چقدر گذشت که اروم از پشت میز بلند شدم
- ببخشید من یکم خستم میخوام برم استراحت کنم
بعدم زیر نگاه سنگین هرسه شون از اونجا خارج شدم الان فقط خواب میتونست ارومم کنه عصرم باز باید تو نقشم فرو برم مستقیم رفتم تو اتاق ارسلانو رو تختش دراز کشیدم دستمو دراز کردمو گوشیمو به همراه هندزفیری ای که با دیانا خریده بودم بیرون اوردم مثل همه دخترا یه وقتایی باید فکرای درهممو تو صدای بلند اهنگ گم و گور کنم دستم رفت رو اهنگ مورد علاقم و پلی کردم یه اهنگ از leito&poobon
عاشق صداشون و اهنگاشون بودم چشمامو بستمو همه حواسمو دادم به اهنگ
...
دوست دارم مثل یه قایق باشم توی اب تنهاا
ولی نمیخوام کسیو ناراحت کنم با حرفام
کاش میشد عوض میکردم خیلی من راحت جامو
دیگه باید کج بشه من ایندفعه واقعا رام
دوست دارم برم یه جا باشم دور از همه
۲.۵k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.