برده فراری...۱۱ 🤍
فلش بک به چند ساعت پیش:
جونگ کوک:
از حموم در اومدم و یه حوله به پایین تنم پیچیدم و شروع کردم به خشک کردن موهام با سشوار یه شلوار پوشیدم و با بالا تنه لخت از اتاقم بیرون اومدم و از پله ها پایین رفتم نگاه های دخترای عمارت و رو خودم حس می کردم با یه پوز خند به سمت اشپز خونه راهی شدم یه نوشیدنی برداشتم و تکیه دادم به میز و بطری فلزی رو سر کشیدم داشتم به ا/ت فکر می کردم یعنی حالش چطوره یعنی اون سوهو عوضی بهش غذا داده نکنه باهاش کارای...نه نه نه اصلا فکرشم منو دیوونه میکنه که سوهو به ا/ت دست زده باشه...اهههه لعنتی دارم دیوونه میشم از اشپزخونه اومدم بیرون و رو مبل جلوی تلویزیون نشستم بعد چند دقیقه یکی از دخترای نچسب اومد نشست رو مبل کنارم و سعی کرد بهم نزدیک بشه بدون نگاه بهش و با صدای تقریبا بلند گفتم
+کی بهت اجازه داده بهم نزدیک بشی؟
٫اممم...خودم
بعد با پر رویی تمام دستش رو برد سمت دیکم و اروم زمزمه کرد
٫قول نمی دم دختر خوبی باشم
+منم قول نمی دم پسر خوبی باشم
و بعدش از استین لباسش گرفتم بردم به زیر زمین و گفتم
+فعلا با موشا سر رو کله بزن تاببینم چی میشه
داشتم می رفتم سمت عمارت که یهو یکی از افرادم اومد گفت
#ارباب سوهو رو رد یابی کردیم اون تو یه خونه متروکه تو خارج از شهره
+پس چرا وایسادین ماشین ها رو حاضر کنید منم الان میام
.......
وقتی از ماشین پیاده شدم صداهای گریه و داد یه دختر بود اون..صدای ا/ت بود با ادمام رفتیم سمت خونه متروکه در رو با شددت باز کردم با صحنه ای رو به رو شدم که خون تو رگام منجمد شد سوهو چه بلایی سر ا/ت اورده به ادمام اشاره کردم دست و پای ا/ت رو باز کنن سوهو با تعجب بهم نگاه می کرد بلافاصله بعد اینکه دست و پای ا/ت باز شد دوید سمت من و بغلم کرد با گریه ولی من بجای اینکه بغلش کنم از جیبم تفنگم رو در اوردم و گرفتم سمت سوهو یه تر زدم بهش البته به بازوش جوری که اونو بخراشه و بعدش به ادمام اشاره کردم که ببرنش و ما رو اینجا تنها بزارن بعد اینکه با ا/ت تنها شدم تفنگ رو انداختم رو زمین و ا/ت رو محکم بغل کردم
+چیزی نیست دیگه تموم شد
ولی اون هیچ حرفی نمی زد و فقط گریه می کرد دستم رو بردم زیر پاهاش تا براید استایل بغلش کنم که یهو...
جونگ کوک:
از حموم در اومدم و یه حوله به پایین تنم پیچیدم و شروع کردم به خشک کردن موهام با سشوار یه شلوار پوشیدم و با بالا تنه لخت از اتاقم بیرون اومدم و از پله ها پایین رفتم نگاه های دخترای عمارت و رو خودم حس می کردم با یه پوز خند به سمت اشپز خونه راهی شدم یه نوشیدنی برداشتم و تکیه دادم به میز و بطری فلزی رو سر کشیدم داشتم به ا/ت فکر می کردم یعنی حالش چطوره یعنی اون سوهو عوضی بهش غذا داده نکنه باهاش کارای...نه نه نه اصلا فکرشم منو دیوونه میکنه که سوهو به ا/ت دست زده باشه...اهههه لعنتی دارم دیوونه میشم از اشپزخونه اومدم بیرون و رو مبل جلوی تلویزیون نشستم بعد چند دقیقه یکی از دخترای نچسب اومد نشست رو مبل کنارم و سعی کرد بهم نزدیک بشه بدون نگاه بهش و با صدای تقریبا بلند گفتم
+کی بهت اجازه داده بهم نزدیک بشی؟
٫اممم...خودم
بعد با پر رویی تمام دستش رو برد سمت دیکم و اروم زمزمه کرد
٫قول نمی دم دختر خوبی باشم
+منم قول نمی دم پسر خوبی باشم
و بعدش از استین لباسش گرفتم بردم به زیر زمین و گفتم
+فعلا با موشا سر رو کله بزن تاببینم چی میشه
داشتم می رفتم سمت عمارت که یهو یکی از افرادم اومد گفت
#ارباب سوهو رو رد یابی کردیم اون تو یه خونه متروکه تو خارج از شهره
+پس چرا وایسادین ماشین ها رو حاضر کنید منم الان میام
.......
وقتی از ماشین پیاده شدم صداهای گریه و داد یه دختر بود اون..صدای ا/ت بود با ادمام رفتیم سمت خونه متروکه در رو با شددت باز کردم با صحنه ای رو به رو شدم که خون تو رگام منجمد شد سوهو چه بلایی سر ا/ت اورده به ادمام اشاره کردم دست و پای ا/ت رو باز کنن سوهو با تعجب بهم نگاه می کرد بلافاصله بعد اینکه دست و پای ا/ت باز شد دوید سمت من و بغلم کرد با گریه ولی من بجای اینکه بغلش کنم از جیبم تفنگم رو در اوردم و گرفتم سمت سوهو یه تر زدم بهش البته به بازوش جوری که اونو بخراشه و بعدش به ادمام اشاره کردم که ببرنش و ما رو اینجا تنها بزارن بعد اینکه با ا/ت تنها شدم تفنگ رو انداختم رو زمین و ا/ت رو محکم بغل کردم
+چیزی نیست دیگه تموم شد
ولی اون هیچ حرفی نمی زد و فقط گریه می کرد دستم رو بردم زیر پاهاش تا براید استایل بغلش کنم که یهو...
۱۳.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.