فیک کوک ♡پارت ۲۵♡ رز های خونین
ویو لیونسو
حتی فکر کردن به اینکه قراره از دستش بدم هم دیوونم میکنه
حرفشو قطع کردم و به بادیگاردی که جلوی در وایمیسه گفتم
لیونسو: سریع برو و یه امبولانس خبر کن
اونم اطاعت کرد و رفت زنگ بزنه
صورتمو برگردوندم سمت دکتر و گفتم: مرخصی
اونم رف بیرون
به جونگ کوک نگاه کردم که چهرش در هم بود...خیلی دوس داشتم برم دلداریش بدم که اروم شه...اما با اون گندی که زدم عمرا برم اینکارو کنم
تهیونگ که نشسته بود رو تخت و داشت کوکو اروم میکرد برگشت سمتم و گف
ته:خانم لیونسوو؟ نمیخوای بیای عشقتوو اروم کنیی؟ بیا عششششقتو دلداری بده بدبخت زار نزنهبیا بیا عششقت مرد(کلمه ی عشقتو با سین شین میگف😂)
به اسلحم اشاره کردم و گفتم
لیونسو:فقط خفه شو ته تا با این یدونه خالی نکردم تو کلت
ته:زهرمار....به من چه توکه دوسش داری
لیونسو:خفهههههه
ادامه دادم: بعدشم چه دلداری ای..بلاخره یا میمیره یا نمیمیره دیگههه...والا
وای....این چیبود گفتمممم برا چی این حرفو زدمم...مطمئنم الان باز ناراحت میشههه اهه
ته: خاک برسرت میگم بیا ارومش کن اینجوری حرف میزنیی؟
کوک : ولش کن ته....به قولِ.... خانم مین بالاخره یا میمیرم یا نمیمیرم دیگه....ولی از خدا میخوام بمیرمو این زندگی جهنمیم تموم شه
باز خانم مین صدام کرد....اوووف
خیر سرم خواستم شوخی کنم
گفتم:نکنه توهم میخوای خالی کنم یدونه تو مغزت عهه ازین حرفا نزننن
یدفعه گف:اره...بزن خلاصم کن....اونموقع حداقل میگم به دست کسی کشته شدم که تمام زندگیم و شوق ادامه دادنم برای اون بوده
شوق زندگیییی؟وددوزقععجا۴افتقتحقو عرررررر....
گفتم: جونگ کوک....من....
جونگ کوک نزاشت حرفمو ادامه بدم
کوک: ولش کن
رفتم جلو و نشستم روی تختش و دستاشو گرفتم تو گوشش گفتم:
مگه نگفتی همیشه مراقبم خواهی بود؟ هوم؟ اگه تو بمیری من باید چیکار کنم؟.....اینو بدون...هیچوقت از دستت نمیدم
کوک: برای چی
لیونسو: تو فرض کن بخاطر اینکه واقعیتو بفهمم
دیگه چیزی نگفت
هردومون ساکت بودیم و منم سرم نزدیک گوش کوک بود همچنان(اوووف)که ته سکوتو شکست و گف:
اهم....بنظرم من برم مزاحم عروس دومادمون نشم....
کوک:تهیوونگگگگگگ میکشمتتتت
ته:غیرتی کی بودی توووو
لیونسو:گلمم؟ خفه میشیییی؟
ته: گلت که اونههههه
لیونسو: بابا بس کن دیگهههه
که یدفعه ی صدایی از پشت سرمون به گوش رسید
........:به به...خانم مین! شنیدم عاشق شدییی
خومالیییی
بخدا پدرم در اومد سر این پارت یه سری نوشتم پست نشد کلا پاک شددد
شرط پارت بعد ۲۰ لایک ۲۵ کامنت
#فیک #کوک #فیک_کوک #رمان #fake
حتی فکر کردن به اینکه قراره از دستش بدم هم دیوونم میکنه
حرفشو قطع کردم و به بادیگاردی که جلوی در وایمیسه گفتم
لیونسو: سریع برو و یه امبولانس خبر کن
اونم اطاعت کرد و رفت زنگ بزنه
صورتمو برگردوندم سمت دکتر و گفتم: مرخصی
اونم رف بیرون
به جونگ کوک نگاه کردم که چهرش در هم بود...خیلی دوس داشتم برم دلداریش بدم که اروم شه...اما با اون گندی که زدم عمرا برم اینکارو کنم
تهیونگ که نشسته بود رو تخت و داشت کوکو اروم میکرد برگشت سمتم و گف
ته:خانم لیونسوو؟ نمیخوای بیای عشقتوو اروم کنیی؟ بیا عششششقتو دلداری بده بدبخت زار نزنهبیا بیا عششقت مرد(کلمه ی عشقتو با سین شین میگف😂)
به اسلحم اشاره کردم و گفتم
لیونسو:فقط خفه شو ته تا با این یدونه خالی نکردم تو کلت
ته:زهرمار....به من چه توکه دوسش داری
لیونسو:خفهههههه
ادامه دادم: بعدشم چه دلداری ای..بلاخره یا میمیره یا نمیمیره دیگههه...والا
وای....این چیبود گفتمممم برا چی این حرفو زدمم...مطمئنم الان باز ناراحت میشههه اهه
ته: خاک برسرت میگم بیا ارومش کن اینجوری حرف میزنیی؟
کوک : ولش کن ته....به قولِ.... خانم مین بالاخره یا میمیرم یا نمیمیرم دیگه....ولی از خدا میخوام بمیرمو این زندگی جهنمیم تموم شه
باز خانم مین صدام کرد....اوووف
خیر سرم خواستم شوخی کنم
گفتم:نکنه توهم میخوای خالی کنم یدونه تو مغزت عهه ازین حرفا نزننن
یدفعه گف:اره...بزن خلاصم کن....اونموقع حداقل میگم به دست کسی کشته شدم که تمام زندگیم و شوق ادامه دادنم برای اون بوده
شوق زندگیییی؟وددوزقععجا۴افتقتحقو عرررررر....
گفتم: جونگ کوک....من....
جونگ کوک نزاشت حرفمو ادامه بدم
کوک: ولش کن
رفتم جلو و نشستم روی تختش و دستاشو گرفتم تو گوشش گفتم:
مگه نگفتی همیشه مراقبم خواهی بود؟ هوم؟ اگه تو بمیری من باید چیکار کنم؟.....اینو بدون...هیچوقت از دستت نمیدم
کوک: برای چی
لیونسو: تو فرض کن بخاطر اینکه واقعیتو بفهمم
دیگه چیزی نگفت
هردومون ساکت بودیم و منم سرم نزدیک گوش کوک بود همچنان(اوووف)که ته سکوتو شکست و گف:
اهم....بنظرم من برم مزاحم عروس دومادمون نشم....
کوک:تهیوونگگگگگگ میکشمتتتت
ته:غیرتی کی بودی توووو
لیونسو:گلمم؟ خفه میشیییی؟
ته: گلت که اونههههه
لیونسو: بابا بس کن دیگهههه
که یدفعه ی صدایی از پشت سرمون به گوش رسید
........:به به...خانم مین! شنیدم عاشق شدییی
خومالیییی
بخدا پدرم در اومد سر این پارت یه سری نوشتم پست نشد کلا پاک شددد
شرط پارت بعد ۲۰ لایک ۲۵ کامنت
#فیک #کوک #فیک_کوک #رمان #fake
۱۴.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.