(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.23
ته*ویو
بردنم بیمارستان دکتر اومد پانسمان کرد من و مامان بابام و ا.ت.
اومدن داخل اتاقی که بستری بودم.
پ ته:پسرم خوبی درد نداری
ته:حالم کاملا خوبه بابا،نگران نباشید
م ته:خداروشکر
ته:بابا من و ا.ت کامل ازدواج نکردیم میشه الان ازدواج کنبم
پ ته:پسرم خل شدی؟
ا.ت:چه شکلی،الان؟
ته:اره الان،اسم ا.ت بیاد تو شناسنامم
پ ته:پسرم واسه ی اون باید یه نفر بیاد تا عقد کنید
ته:زنگ بزن بهش خواهش میکنم،مگر نه حالم بد میشه پدر
پ ته:هوف،باشه پسرم الان رنگ میزنم چقدر لجبازی
ته:مرسی(با لبخند)
پدرم از اتاق رفت بیرون،تا زنگ بزنه بیان.
ا.ت گفت
ا.ت:تهیونگ،چی میخوری میخوام برم مغازه
ته:(با لبخند که هول شده بود)مم..ن هیچی نمیخورم مرسی،فقط خودت و میخوام
ا.ت:(خجالت زده)ام باشه
بعدشم رفتش،چقدر خجالت کشید عشقم
(بعد ۳ دقیقه) بابام اومد و داخل و گفت
پ ته:زنگ زدم حله نیم ساعت دیگه اینجان
ته:واقعا مرسی پدر،بابت این لطفت
(یک دقیقه بعد)
ا.ت اومد داخل،۴ تا مشما کلا کمپوت گرفته بود
ا.ت:اینا واسه توان همش و باید بخوری
ته:مرسی ا.ت
ا.ت:این چه حرفی هستش
ا.ت*ویو
کد خوراکی هاش و خورد.
(۲۶ دقیقه دیگه)
اومدن(همونایی که عقد میخونن اسمشون و یادم رفته)
عقد و خوندن و رفتن.
الان من دیگه واسه ی تهیونگ هستم.
داره اشکم میگرفت،حتی خودمم نمیدونم چرا داره اشکم میگیره
ته:اخ جون همه چی حل شد دیگه
پ ته:(میخندبد)خداروشکر
دکترا اومدن و گفتن
دکتر:سلام خانواده ی کیم شمایید
پ ته:بله
ا.ت:کی مرخص میشه
دکتر:بیمارتون فردا صبح مرخص میشه،حالش خوبه خوبه ولی برای بهتر شدن فردا صبح
م ته:مرسی
دکتر:خواهش میکنم
بردنم بیمارستان دکتر اومد پانسمان کرد من و مامان بابام و ا.ت.
اومدن داخل اتاقی که بستری بودم.
پ ته:پسرم خوبی درد نداری
ته:حالم کاملا خوبه بابا،نگران نباشید
م ته:خداروشکر
ته:بابا من و ا.ت کامل ازدواج نکردیم میشه الان ازدواج کنبم
پ ته:پسرم خل شدی؟
ا.ت:چه شکلی،الان؟
ته:اره الان،اسم ا.ت بیاد تو شناسنامم
پ ته:پسرم واسه ی اون باید یه نفر بیاد تا عقد کنید
ته:زنگ بزن بهش خواهش میکنم،مگر نه حالم بد میشه پدر
پ ته:هوف،باشه پسرم الان رنگ میزنم چقدر لجبازی
ته:مرسی(با لبخند)
پدرم از اتاق رفت بیرون،تا زنگ بزنه بیان.
ا.ت گفت
ا.ت:تهیونگ،چی میخوری میخوام برم مغازه
ته:(با لبخند که هول شده بود)مم..ن هیچی نمیخورم مرسی،فقط خودت و میخوام
ا.ت:(خجالت زده)ام باشه
بعدشم رفتش،چقدر خجالت کشید عشقم
(بعد ۳ دقیقه) بابام اومد و داخل و گفت
پ ته:زنگ زدم حله نیم ساعت دیگه اینجان
ته:واقعا مرسی پدر،بابت این لطفت
(یک دقیقه بعد)
ا.ت اومد داخل،۴ تا مشما کلا کمپوت گرفته بود
ا.ت:اینا واسه توان همش و باید بخوری
ته:مرسی ا.ت
ا.ت:این چه حرفی هستش
ا.ت*ویو
کد خوراکی هاش و خورد.
(۲۶ دقیقه دیگه)
اومدن(همونایی که عقد میخونن اسمشون و یادم رفته)
عقد و خوندن و رفتن.
الان من دیگه واسه ی تهیونگ هستم.
داره اشکم میگرفت،حتی خودمم نمیدونم چرا داره اشکم میگیره
ته:اخ جون همه چی حل شد دیگه
پ ته:(میخندبد)خداروشکر
دکترا اومدن و گفتن
دکتر:سلام خانواده ی کیم شمایید
پ ته:بله
ا.ت:کی مرخص میشه
دکتر:بیمارتون فردا صبح مرخص میشه،حالش خوبه خوبه ولی برای بهتر شدن فردا صبح
م ته:مرسی
دکتر:خواهش میکنم
۱۱.۱k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.