جدال بین عشق و نفرت ادامه پارت ۵
بعد از اتمام حرفش حس کردم یه چیزی رو از روی میز برداشت.......سعی کردم متوجه ی چیزی که برداشته بشم اما چون سرم پایین بود نمیتونستم......به خاطر همین سریع خودمو جمو جور کردمو گفتم.......
ا/ت : م...معذرت میخوام قربان......
بدون توجه به حرفم گفت.....
شوگا : سرتو بیار بالا......
ا/ت : چی.....
شوگا : اصلا خوشم نمیاد حرفمو دوباره تکرار کنم.....
آروم سرمو آوردم بالا و به چشماش خیره شدم.....چشماش خالی از هر حسی بود.....سعی کردم نگاهمو از چشماش بگیرم که متوجه کُلت توی دستش شدم......همونطور داشتم به حرکت دستاش روی کلت نگاه میکردم که گفت......
شوگا : میدونی مجازات کسایی که چهره ی من رو حتی با اینکه خودم بهشون اجازه دادم میبینن چیه.......
نمیدونم چرا اما تویه لحظه تصمیم گرفتم از جلد تقلبیم دربیامو بشم همون ا/تی که داخل سازمان همه ازش حساب میبردن......توی چشماش بدون هیچ ترسی نگاه کردمو محکم و بدون هیچ ترسی گفتم......
ا/ت : مرگه.....
شوگا : خوبه که میدونی.....
ا/ت : ........ ( سکوت )
همونطور که داشت به چشمام بدون هیچ حسی نگاه میکرد بدون اینکه به کلت نگاه کنه اونو به سمت قلبم نشونه گرفت وَ..........
ا/ت : م...معذرت میخوام قربان......
بدون توجه به حرفم گفت.....
شوگا : سرتو بیار بالا......
ا/ت : چی.....
شوگا : اصلا خوشم نمیاد حرفمو دوباره تکرار کنم.....
آروم سرمو آوردم بالا و به چشماش خیره شدم.....چشماش خالی از هر حسی بود.....سعی کردم نگاهمو از چشماش بگیرم که متوجه کُلت توی دستش شدم......همونطور داشتم به حرکت دستاش روی کلت نگاه میکردم که گفت......
شوگا : میدونی مجازات کسایی که چهره ی من رو حتی با اینکه خودم بهشون اجازه دادم میبینن چیه.......
نمیدونم چرا اما تویه لحظه تصمیم گرفتم از جلد تقلبیم دربیامو بشم همون ا/تی که داخل سازمان همه ازش حساب میبردن......توی چشماش بدون هیچ ترسی نگاه کردمو محکم و بدون هیچ ترسی گفتم......
ا/ت : مرگه.....
شوگا : خوبه که میدونی.....
ا/ت : ........ ( سکوت )
همونطور که داشت به چشمام بدون هیچ حسی نگاه میکرد بدون اینکه به کلت نگاه کنه اونو به سمت قلبم نشونه گرفت وَ..........
۱۴۰.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.