انتقام 2
پارت 6
آت :مرسی که اومدی (لبخند ملیح )
دستی روی سرش کشیدم و گفتم
کوک:مگه میشه زنم حالش خوب نباشه من نیام
آت:فففهمیدی (یه قطر اشک از گوشه چشمش اومد)
کوک :اره مثل اینکه آت ما یکم شیطونی کرده و به من نگفته چی شده ها
آت بلندشد و نشست و گفت
آت :آخه آخه فکر کردم برات مهم نیست (با گریه )
بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم
کوک:تو از هرکسی برام مهم تری مطمئن باش
اتم منو محکم بغل کرد و گفت
آت :پس چرا
نزاشتم ادامه بده و گفتم
کوک:من حتی به زن دیگه ای به جز تو فکرم نمیکنم ولی بخاطر تهدیدهایی که میشدم میترسیدم که تورو از من بگیرن و میخواستم کاری کنم که تو منو ول کنی
سرمو انداختم پایین و چندتا قطره اشک از چشمام اومد
آت :کوک کوک اشکال نداره هوم من میبخشمت ولی به یه شرط
کوک:واقعا چی؟
آت :امشب هرجا خواستم بریم ؟
کوک:امشب چرا
آت :پس کی
کوک :هر شب ویه بوس از گونه آت کرد
رفتم بیرون وقتی رفتم بیرون اشکام شروع به ریختن کرد من باعث شدم اینجوری بشه بخاطر چهارتا عوضی داشتم زنم کسی که از همه بیشتر دوسش دارم میکشتم من یه عوضیم که فقط به خودم فکر میکنم
ویو آت
از اینکه فهمیدم اون هنوز منو دوست داره برای خودم این کارها رو کرده خوشحال شدم ولی ولی اینکه وقت کمی برام مونده ناراحتم اینکه بعد من میخواد چیکار کنه اگه من نباشم حالش خوبه یا نه حاضر شدم تا بریم از محیط بیمارستان خوشم نمیاد کوک اومد تو
کوک:بریم
آت :بریم
رفتیم نشستیم توی ماشین
کوک:کجا بریم
آت:کافه کافه ای که منو دزدیدی
کوک خجالت کشید
آت:اونجا واقعا کافه خیلی خوبیه
کوک:چرا
آت :چون گارسون و مدیرای خوب و خشتیپی داره و
کوک:چی؟ باید دستور بدم برن کافشو به تیر ببندن همه گارسون ها و مدیراشو سر ببرن ؟؟ اونجا نه
آت :خوب نگاه کن نمیزاری من حرفامو کامل کنم برات سوتفاهم میشه
کوک:چه سوتفاهمی؟؟
آت:میخواستم بگم گارسون و مدیر خوب و خشتیپی داره و من از اونجا بهترین مرد روی کره زمین رو پیدا کردم و عاشقش شدم
کوک:واقعا ؟؟منم بهترین زن رو پیدا کردم و یه بوس از گونه آت کرد
آت :خب حالا اگه میخوایین راه بیوفتین
کوک:بلهه ..
آت :مرسی که اومدی (لبخند ملیح )
دستی روی سرش کشیدم و گفتم
کوک:مگه میشه زنم حالش خوب نباشه من نیام
آت:فففهمیدی (یه قطر اشک از گوشه چشمش اومد)
کوک :اره مثل اینکه آت ما یکم شیطونی کرده و به من نگفته چی شده ها
آت بلندشد و نشست و گفت
آت :آخه آخه فکر کردم برات مهم نیست (با گریه )
بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم
کوک:تو از هرکسی برام مهم تری مطمئن باش
اتم منو محکم بغل کرد و گفت
آت :پس چرا
نزاشتم ادامه بده و گفتم
کوک:من حتی به زن دیگه ای به جز تو فکرم نمیکنم ولی بخاطر تهدیدهایی که میشدم میترسیدم که تورو از من بگیرن و میخواستم کاری کنم که تو منو ول کنی
سرمو انداختم پایین و چندتا قطره اشک از چشمام اومد
آت :کوک کوک اشکال نداره هوم من میبخشمت ولی به یه شرط
کوک:واقعا چی؟
آت :امشب هرجا خواستم بریم ؟
کوک:امشب چرا
آت :پس کی
کوک :هر شب ویه بوس از گونه آت کرد
رفتم بیرون وقتی رفتم بیرون اشکام شروع به ریختن کرد من باعث شدم اینجوری بشه بخاطر چهارتا عوضی داشتم زنم کسی که از همه بیشتر دوسش دارم میکشتم من یه عوضیم که فقط به خودم فکر میکنم
ویو آت
از اینکه فهمیدم اون هنوز منو دوست داره برای خودم این کارها رو کرده خوشحال شدم ولی ولی اینکه وقت کمی برام مونده ناراحتم اینکه بعد من میخواد چیکار کنه اگه من نباشم حالش خوبه یا نه حاضر شدم تا بریم از محیط بیمارستان خوشم نمیاد کوک اومد تو
کوک:بریم
آت :بریم
رفتیم نشستیم توی ماشین
کوک:کجا بریم
آت:کافه کافه ای که منو دزدیدی
کوک خجالت کشید
آت:اونجا واقعا کافه خیلی خوبیه
کوک:چرا
آت :چون گارسون و مدیرای خوب و خشتیپی داره و
کوک:چی؟ باید دستور بدم برن کافشو به تیر ببندن همه گارسون ها و مدیراشو سر ببرن ؟؟ اونجا نه
آت :خوب نگاه کن نمیزاری من حرفامو کامل کنم برات سوتفاهم میشه
کوک:چه سوتفاهمی؟؟
آت:میخواستم بگم گارسون و مدیر خوب و خشتیپی داره و من از اونجا بهترین مرد روی کره زمین رو پیدا کردم و عاشقش شدم
کوک:واقعا ؟؟منم بهترین زن رو پیدا کردم و یه بوس از گونه آت کرد
آت :خب حالا اگه میخوایین راه بیوفتین
کوک:بلهه ..
۲.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.