اخرین نفر
اخرین نفر
پارت۲۰
شوگا ویو:
شکستم به معنای واقعی ولی چرا؟
من که اینجوری نبودم!
چرا وابسته شدم؟
من که اینجوری نبودم!
شوگا:چرا بهت کمک کردم؟! تو لایقش نبودی
نیکی:هه کی از تو کمک خواست
نیکی جیمینو دید که دست داینا رو گرفته بود رفت سمتش و گفت
نیکی:مرقب باش اگه خطایی ازت سر بزنه قول می دم ازت بگیرمش
رفتم جلوی جیمین
شوگا:دعوا تو با منه با اونا کار نداشته باش
راهشو در پیش گرف و رفت
داینا:نیکی!صب کن
جیمین گرفتش
جیمین:اون الان اعصاب نداره یه چیزی می شه
ولی داینا با جیغ و داد نیکی رو صدا می کرد
بعداخرین کلاس میکی صب نکرد کسی باهاش بیاد لسریع وسایلشو جمع کرد و زد بیرون حتی منتظر داینا هم نموند توی زنگای تفریح به کسی محل نمی داد و توی کتابخونه مطالعه می کرد داینا میگفت زیاد مطالعه میکنه ولی نه اینقدر بعضی اوقات کتاب درسی بعضی اوقات رمان
قرار بود دنبالش بریم ولی با فاصله هنزفری برداشت وگذاشت توی گوشش و کم کم از حال و هوای خشم اومد بیرون و خوشحال توی چشماش برق می زد انگار عاشق اهنگ بود و اهنگه شاد بود به یه کوچه که رسیدیم کسی نبود شروع کرد به بلند خوندن واقعن یه اهنک شاد بود
کلید انداخت و رفت توی خونه
مامان نیکی:نیکی!ما اومدیم
پشت سر نیکی مامان و پدرش وارد شدن
پارت۲۰
شوگا ویو:
شکستم به معنای واقعی ولی چرا؟
من که اینجوری نبودم!
چرا وابسته شدم؟
من که اینجوری نبودم!
شوگا:چرا بهت کمک کردم؟! تو لایقش نبودی
نیکی:هه کی از تو کمک خواست
نیکی جیمینو دید که دست داینا رو گرفته بود رفت سمتش و گفت
نیکی:مرقب باش اگه خطایی ازت سر بزنه قول می دم ازت بگیرمش
رفتم جلوی جیمین
شوگا:دعوا تو با منه با اونا کار نداشته باش
راهشو در پیش گرف و رفت
داینا:نیکی!صب کن
جیمین گرفتش
جیمین:اون الان اعصاب نداره یه چیزی می شه
ولی داینا با جیغ و داد نیکی رو صدا می کرد
بعداخرین کلاس میکی صب نکرد کسی باهاش بیاد لسریع وسایلشو جمع کرد و زد بیرون حتی منتظر داینا هم نموند توی زنگای تفریح به کسی محل نمی داد و توی کتابخونه مطالعه می کرد داینا میگفت زیاد مطالعه میکنه ولی نه اینقدر بعضی اوقات کتاب درسی بعضی اوقات رمان
قرار بود دنبالش بریم ولی با فاصله هنزفری برداشت وگذاشت توی گوشش و کم کم از حال و هوای خشم اومد بیرون و خوشحال توی چشماش برق می زد انگار عاشق اهنگ بود و اهنگه شاد بود به یه کوچه که رسیدیم کسی نبود شروع کرد به بلند خوندن واقعن یه اهنک شاد بود
کلید انداخت و رفت توی خونه
مامان نیکی:نیکی!ما اومدیم
پشت سر نیکی مامان و پدرش وارد شدن
۴.۴k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.