ماه ابی
ماه ابی
پارت۱۸
که صدای زنگ در اومت رفتم درو باز کردم دیدم بادیگارد با لباس خونی دارع سمتم با هر قدمش میرفتم عقب که افتاد زمین سرم به بادیگارد بود بد چن مین سرم اوردم بالا دیدم یه مرد غریبه با یه تفنگ داره نگام میکنه سریع بال زدو رفت من چن سال بود که از قدرتام استفاده نکرده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم سریع رفتم بالا پشت بوم خونم بالام نمایان شد خودم از پشت بوم پرد کردم پایین سعی کردم بال بزنم پرواز کنم و موفق هم شدم سریع رفتم سمت جایی که اون مرد رفت ینی سمت غرب ولی گمش کردم که دستی رو شونم احساس کردم سرمو برگدوندم همون مرد بود
؟؟خانم کوچولو کاری داشتی نکنه از اینکه بادیگاردت کشتم ناراحتی هوم ؟(نشخند)
+دم خونه من چیکار میکردی
؟؟خب خوب شد اومتی خانم وینی کارت داره کوچولو
+چ..چی؟
سریع یه دستمال گرفت جلوی دهنم و بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم تو یه اتاق پر از چیزای شکنجه بودم ته کوک بغلم روی صندلی بسته بودن اما بیهوش با صورت خونی
+کوک تهه لطفا بیدارشینن لطفا بهوش بیاین(داد و گریه)
کوک بهوش اومت و یه نگاه بهم کرد
-فرار کن هرچه سریع تر(با صدای خَش دار)
+کوک حالت خوبه؟چرا صورتت خونیه
-ته و ازاد کن و باهم فرار کنین
بد گفتن این جمله یکی بهش تیر زد تیر خورد بالا تر از قلبش و بیهوش شد
+نههه(داد شدید و گریه)
که وینی جلوم ظاهر شد
وینی:عومم اخی خانم کوچولو معشوقش مرد
+ها چیه حرومی بد ۲۰سال اومتی انتقام بگیری؟خب انتقامت از من میگرفتی چرا کوککک هاا چرا کوک لعنتیی(داد و گریه دیه خیلی شدید)
که ته بهوش اومت
وینی:هیشش اروم باش شوهرم بودو هرکاری میخاستم باهاش میکردم اما الا ببین تن بیجونش رو صندلی بسته شده
ته:میکشمت(نگاه نفرت انگیز)
وینی:تو خاب(نیشخند)
اونجا اتاق شکنجه بود و ور از چاقو های تیز توش بود خودمو به چاقو ها رسوندم با صندلی یه چاقو تیز برداشتم و به زور طناب و از دستم خلاص کردم سریع رفتم سراغ ته و دستش باز کردم
بد اینکه طناب دور دست ته باز کردم طناب دور دست کوکم باز کردم
+کوک،کوک حالت خوبه کوک لطفا بهوش بیا ازت خاهش میکنم
سریع توی اون اتاق دنبال جعبه کمک های اولیه گشتم و از شانس خوبه کوک گیر اوردم
+اخه کدوم خری توی اتاق شکنجه جعبه کمک های اولیه میزاره
ته:یه گاو یه شتر ولی خدایی شانس کوک خوبه
لباس کوک و پاره کردم و تیر و از بدنش جدا کردم و زخمش پانسمان کردم رفتم شراغ اصلحه ها
ته:بلدی باهاشون کار کنی؟
+عوم اره
کلی تیر برداشتم
+برو یه چیزی گیر بیار که کوک و بزاریم توش تو کوک بیار
ته:کولش میکنم
یه کش توی جیب شلوارکم بود برش داشتم و موهامو بستم
ته:اگه تیر بزنی میفهمناا
+قدرتم دارم
ته:عالیه
با قدرت رعدو برقم قفل درو باز کردم رفتیم پشت یه دیوار قایم شدیم همرو با قدرت رعدوبرقم بیهوش کردم اما یکیشون خیلی جون سخت بود بیهوش نمیشد
+ته برین یه جا قایم شین
ته:چیکار میخای بکنی؟
+به تو ربط..
جملم تموم نشد که کوک بهوش اومت
-اینج..
چون با صدای تقریبا بلندی داشت میگفت سریع دستم جلو دهنش گرفتم که اون مرد اومت سمتمون
+فرار کن ته(داد)
سریع رفتیم تو یه اتاق قایم شدیم
نیم ساعت بد:
+بهتره برم ببینم چه خبره
ته:وایسا منم میام
+نه مواظب کوک باش
-کجا میری بی پدر
+خفه باید برم ببینم اول راه فراری داریم یانه بد تیر هم داره تموم میشه باید برم تیر بیارم
-هوم من میام
+بتمرگ خودم میرفتم میام
به بدبختی راضیشون کردم بشینن
ادامش پارت بد-
پارت۱۸
که صدای زنگ در اومت رفتم درو باز کردم دیدم بادیگارد با لباس خونی دارع سمتم با هر قدمش میرفتم عقب که افتاد زمین سرم به بادیگارد بود بد چن مین سرم اوردم بالا دیدم یه مرد غریبه با یه تفنگ داره نگام میکنه سریع بال زدو رفت من چن سال بود که از قدرتام استفاده نکرده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم سریع رفتم بالا پشت بوم خونم بالام نمایان شد خودم از پشت بوم پرد کردم پایین سعی کردم بال بزنم پرواز کنم و موفق هم شدم سریع رفتم سمت جایی که اون مرد رفت ینی سمت غرب ولی گمش کردم که دستی رو شونم احساس کردم سرمو برگدوندم همون مرد بود
؟؟خانم کوچولو کاری داشتی نکنه از اینکه بادیگاردت کشتم ناراحتی هوم ؟(نشخند)
+دم خونه من چیکار میکردی
؟؟خب خوب شد اومتی خانم وینی کارت داره کوچولو
+چ..چی؟
سریع یه دستمال گرفت جلوی دهنم و بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم تو یه اتاق پر از چیزای شکنجه بودم ته کوک بغلم روی صندلی بسته بودن اما بیهوش با صورت خونی
+کوک تهه لطفا بیدارشینن لطفا بهوش بیاین(داد و گریه)
کوک بهوش اومت و یه نگاه بهم کرد
-فرار کن هرچه سریع تر(با صدای خَش دار)
+کوک حالت خوبه؟چرا صورتت خونیه
-ته و ازاد کن و باهم فرار کنین
بد گفتن این جمله یکی بهش تیر زد تیر خورد بالا تر از قلبش و بیهوش شد
+نههه(داد شدید و گریه)
که وینی جلوم ظاهر شد
وینی:عومم اخی خانم کوچولو معشوقش مرد
+ها چیه حرومی بد ۲۰سال اومتی انتقام بگیری؟خب انتقامت از من میگرفتی چرا کوککک هاا چرا کوک لعنتیی(داد و گریه دیه خیلی شدید)
که ته بهوش اومت
وینی:هیشش اروم باش شوهرم بودو هرکاری میخاستم باهاش میکردم اما الا ببین تن بیجونش رو صندلی بسته شده
ته:میکشمت(نگاه نفرت انگیز)
وینی:تو خاب(نیشخند)
اونجا اتاق شکنجه بود و ور از چاقو های تیز توش بود خودمو به چاقو ها رسوندم با صندلی یه چاقو تیز برداشتم و به زور طناب و از دستم خلاص کردم سریع رفتم سراغ ته و دستش باز کردم
بد اینکه طناب دور دست ته باز کردم طناب دور دست کوکم باز کردم
+کوک،کوک حالت خوبه کوک لطفا بهوش بیا ازت خاهش میکنم
سریع توی اون اتاق دنبال جعبه کمک های اولیه گشتم و از شانس خوبه کوک گیر اوردم
+اخه کدوم خری توی اتاق شکنجه جعبه کمک های اولیه میزاره
ته:یه گاو یه شتر ولی خدایی شانس کوک خوبه
لباس کوک و پاره کردم و تیر و از بدنش جدا کردم و زخمش پانسمان کردم رفتم شراغ اصلحه ها
ته:بلدی باهاشون کار کنی؟
+عوم اره
کلی تیر برداشتم
+برو یه چیزی گیر بیار که کوک و بزاریم توش تو کوک بیار
ته:کولش میکنم
یه کش توی جیب شلوارکم بود برش داشتم و موهامو بستم
ته:اگه تیر بزنی میفهمناا
+قدرتم دارم
ته:عالیه
با قدرت رعدو برقم قفل درو باز کردم رفتیم پشت یه دیوار قایم شدیم همرو با قدرت رعدوبرقم بیهوش کردم اما یکیشون خیلی جون سخت بود بیهوش نمیشد
+ته برین یه جا قایم شین
ته:چیکار میخای بکنی؟
+به تو ربط..
جملم تموم نشد که کوک بهوش اومت
-اینج..
چون با صدای تقریبا بلندی داشت میگفت سریع دستم جلو دهنش گرفتم که اون مرد اومت سمتمون
+فرار کن ته(داد)
سریع رفتیم تو یه اتاق قایم شدیم
نیم ساعت بد:
+بهتره برم ببینم چه خبره
ته:وایسا منم میام
+نه مواظب کوک باش
-کجا میری بی پدر
+خفه باید برم ببینم اول راه فراری داریم یانه بد تیر هم داره تموم میشه باید برم تیر بیارم
-هوم من میام
+بتمرگ خودم میرفتم میام
به بدبختی راضیشون کردم بشینن
ادامش پارت بد-
۳۶.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.