پدرخوانده پارت 22
خودش نمیدونست چه اتفاقی افتاده هنوز گیج بود سوجین با داد شروع کرد مشت زدن به قفسه سینه تهیونگ
"پسره نمک به حروم.. نقره داغمون کردی.. ابرومونو بردی اشغال هوس باز..
با دختر 18سالهه چطور تونستی بی وجود"
تهیونگ کنگ به سوجین نگاه کرد ضربه های سنگینی که به قفسه سینش میخورد باعث میشد یادش بیاد که چند وقتیه یه درد مزاحم مهمون بدنشه!
سوجین که سکوت تهیونگ رو دید سمت میز عسلی مبل رفت پاکتو برداشت و عکسارو تو صورت تهیونگ کوبید
مقابل پای تهیونگ تف کرد "برو گند کاریتو جمع کن من دیگه پسری به اسم کیم تهیونگ ندارم به همه میگم که تهیونگ من تو روز تولدش مرده و به فردای تولدط نرسید که این مثافت کاریو بکنه! تهیونگ با بهت به عکسها نگاه کردی یعنی نرد توی عکس خودش بود زبونش بند اومد با وحشت گفت" امکان نداره... من بهش تجاوز نکردم...قسم میخورم من بهاش نخابیدم! سوجین نیش خندی زد تهیونگ سرشو بلند کرد و با چشمای اشکی دور ورش رو چک کرد تانی رو دید که به اخبار خیره شده و ریز ریز اشک میریختو مادرش نپازشش میکرد جیمین با تلفن حرف میزد و عصبی تو خونه راه میرفت! کانیا؟ انگار از درون فرو ریخت کانیا رو پله ها رو زانوهاش با چشمای اشکی بهش نگاه میکرد تهیونگ با دیدن چشمای اشکی دخترش کمی جلو رفت " با صدای لرزون گفت "نه کانیا من واقعا اون کارو نکردم قسم میخورم باور کن من این کارو نکردم" کانیا چشماش رو بست اشکاش گونه هاش رو خیش میکرد نگاهشو از تهیونگ دزدید و جهت دیگه ای رو نگاه کرد تهیونگ نزدیکش شد بازوهاشو گرفت " بانی نگام کن.. تو باورم کن من اینکارو نکردم "انگار هیچ صداش رو نمیشنید! قفسه سینش سنگین شده بود وقتی کانیا دستاشو از دستای تهیونگ کشید انگار سرمای شدیدی توی تار و پود تهیونگ پیچید
قدمی عقب برداشت و به خانواده ای که بهش پشت کرده بودن نگاه کرد حتی دختر کچلوش که کاملا باورش داشت! همه از نگاه کردنش و باور کردنش اجتناب میکردن حتا بانی کچلوی که قسم خورد همیشه بابای لنگدرازشو باور داشته باشه! #فلش _بک
کانیا دستاشو به هم کوبید و به عروسکای باربی که تهیونگ واسش خریده نگاه میکرد تهیونگ با چشمای پر از علاقه با دخترش نگاه میکرد کانیا خودشو با ذوق تو بغل تهیونگ پرت کرد و کل صورتش رو بوسید تهیونگ چشماش رو بست و تو گلو خندید کانیا گفت این بهترین هدیه عمرمه تهیونگ با علاقه بوی موهای کانیارو تو ریه هاش جا داد و بوسید خوشت اومد بانی قول میدم همیشه واست اسباب بازی بخرم ببرمت مسافرت و باهم کلی خوش بگذرونیم
کانیا خندید و دندونای خرگوشی صدفیش رو به نمایش گذاشت" تو بهترین بابا لنگ دراز دنیایی
*******
تهیونگ پلک زد و صورتش رو با دستاش قاب کرد "اینجا هیچ مدرکی وجود نداره که نشون بده تو به اون تجاوز مردی و معلومه نفر سومی هم اونجا بوده اینا با دوربین شخصی گرفته شده و اینکارو عمدان کرده دوربینای هتل تو اون زمان دچار اختلالات شده بودن و چیزی ثبت نشده ما نیتونیم اینو پاپوش بدیم ولی برای ایدلی که هم نامزد داره هم فرزند خونه خیلی ناحوره نمیخام ازارت بدم ولی مردم نگاهشون نثبت بهت عوض میشه"
"پسره نمک به حروم.. نقره داغمون کردی.. ابرومونو بردی اشغال هوس باز..
با دختر 18سالهه چطور تونستی بی وجود"
تهیونگ کنگ به سوجین نگاه کرد ضربه های سنگینی که به قفسه سینش میخورد باعث میشد یادش بیاد که چند وقتیه یه درد مزاحم مهمون بدنشه!
سوجین که سکوت تهیونگ رو دید سمت میز عسلی مبل رفت پاکتو برداشت و عکسارو تو صورت تهیونگ کوبید
مقابل پای تهیونگ تف کرد "برو گند کاریتو جمع کن من دیگه پسری به اسم کیم تهیونگ ندارم به همه میگم که تهیونگ من تو روز تولدش مرده و به فردای تولدط نرسید که این مثافت کاریو بکنه! تهیونگ با بهت به عکسها نگاه کردی یعنی نرد توی عکس خودش بود زبونش بند اومد با وحشت گفت" امکان نداره... من بهش تجاوز نکردم...قسم میخورم من بهاش نخابیدم! سوجین نیش خندی زد تهیونگ سرشو بلند کرد و با چشمای اشکی دور ورش رو چک کرد تانی رو دید که به اخبار خیره شده و ریز ریز اشک میریختو مادرش نپازشش میکرد جیمین با تلفن حرف میزد و عصبی تو خونه راه میرفت! کانیا؟ انگار از درون فرو ریخت کانیا رو پله ها رو زانوهاش با چشمای اشکی بهش نگاه میکرد تهیونگ با دیدن چشمای اشکی دخترش کمی جلو رفت " با صدای لرزون گفت "نه کانیا من واقعا اون کارو نکردم قسم میخورم باور کن من این کارو نکردم" کانیا چشماش رو بست اشکاش گونه هاش رو خیش میکرد نگاهشو از تهیونگ دزدید و جهت دیگه ای رو نگاه کرد تهیونگ نزدیکش شد بازوهاشو گرفت " بانی نگام کن.. تو باورم کن من اینکارو نکردم "انگار هیچ صداش رو نمیشنید! قفسه سینش سنگین شده بود وقتی کانیا دستاشو از دستای تهیونگ کشید انگار سرمای شدیدی توی تار و پود تهیونگ پیچید
قدمی عقب برداشت و به خانواده ای که بهش پشت کرده بودن نگاه کرد حتی دختر کچلوش که کاملا باورش داشت! همه از نگاه کردنش و باور کردنش اجتناب میکردن حتا بانی کچلوی که قسم خورد همیشه بابای لنگدرازشو باور داشته باشه! #فلش _بک
کانیا دستاشو به هم کوبید و به عروسکای باربی که تهیونگ واسش خریده نگاه میکرد تهیونگ با چشمای پر از علاقه با دخترش نگاه میکرد کانیا خودشو با ذوق تو بغل تهیونگ پرت کرد و کل صورتش رو بوسید تهیونگ چشماش رو بست و تو گلو خندید کانیا گفت این بهترین هدیه عمرمه تهیونگ با علاقه بوی موهای کانیارو تو ریه هاش جا داد و بوسید خوشت اومد بانی قول میدم همیشه واست اسباب بازی بخرم ببرمت مسافرت و باهم کلی خوش بگذرونیم
کانیا خندید و دندونای خرگوشی صدفیش رو به نمایش گذاشت" تو بهترین بابا لنگ دراز دنیایی
*******
تهیونگ پلک زد و صورتش رو با دستاش قاب کرد "اینجا هیچ مدرکی وجود نداره که نشون بده تو به اون تجاوز مردی و معلومه نفر سومی هم اونجا بوده اینا با دوربین شخصی گرفته شده و اینکارو عمدان کرده دوربینای هتل تو اون زمان دچار اختلالات شده بودن و چیزی ثبت نشده ما نیتونیم اینو پاپوش بدیم ولی برای ایدلی که هم نامزد داره هم فرزند خونه خیلی ناحوره نمیخام ازارت بدم ولی مردم نگاهشون نثبت بهت عوض میشه"
۱۰.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.