پارت ۸
پارت ۸
گفتم:معلومه که آره . و سرم رو گذاشتم رو پاهاش بهترین حس دنیا بود . که یک دفعه اکیکو گفت :ش... شوتو سرم د..دا.. داره گیج میره
سرم رو از رو پاش برداشتم و به صورتش نگاه کردم که یک دفعه تو بغلم فرود آمد چند بار صداش کردم ولی بیدار نشد سریع پرانسسی بغلش کردم و اومدم پایین و یک تاکسی گرفتم به سمت بیمارستان
پرش زمانی
الان چند دقیقه است که دکترا دارن اکیکو رو معاینه میکنن داشتم جلو در اتاقی که اکیکو توش بود رژه میرفتم که دکتر اومد بیرون گفت : ببخشید شما همراه خانم سوزوکی هستید
گفتم : بله حالش خوبه ؟
گفت : حالش خوبه فقط بخاطر استفاده ی زیاد از کوسشون حالشون بد شده ، میتونید سرمش تموم شد ببریدش فقط باید بهش یکم از این دارو تزریق کنیم که میتونید از داروخانه بیمارستان که بغل حسابداری است بگیرید اونجا مبلغ رو هم حساب کنید .به سمت حسابداری بیمارستان رفتم و پولشو حساب کردم دارو رو گرفتم و یاد مادر اکیکو افتادم گوشی خودم و اکیکو رو چک کردم ، به اکیکو پنجاه بار و به من سی بار زنگ زده بود به خانم سوزوکی زنگ زدم و بهش گفتم اکیکو سالم پیش من است و یک هفته ی دیگه میاد پیش شما نگران نباشید از من تشکر کرد و گفت که مواظب اکیکو باشم رفتم تو اتاق اکیکو سرمش تموم شده بود و اون دارو رو بهش تزریق کرده بودن ولی بیدار نشده بود ، از یک پرستار خانم خواهش کردم که بیاد لباس تنش کنه بعدش پرانسسی بغلش کردم و بردمش خونه ی مجردی خودم بردم تو اتاق خودم رو تخت گذاشتمش بعد بغلش کردم و خوابیدم
از زبان اکیکو
صبح با احساس سوزشی تو سرم بلند شدم یک نگاه به دور و بر انداختم وایسا اینجا کجاست نکنه اون جورج لعنتی منو اینجا آورده که با احساس دستی که دور کمرم به سمت راستم نگاه کردم دیدم شوتو با کیوتی تمام خوابیده بود نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع کردم بازی کردن با موهاش بعد یک مدت آروم چشماش رو باز کرد و با چشمای خوابآلود به من نگاه کرد
گفتم:معلومه که آره . و سرم رو گذاشتم رو پاهاش بهترین حس دنیا بود . که یک دفعه اکیکو گفت :ش... شوتو سرم د..دا.. داره گیج میره
سرم رو از رو پاش برداشتم و به صورتش نگاه کردم که یک دفعه تو بغلم فرود آمد چند بار صداش کردم ولی بیدار نشد سریع پرانسسی بغلش کردم و اومدم پایین و یک تاکسی گرفتم به سمت بیمارستان
پرش زمانی
الان چند دقیقه است که دکترا دارن اکیکو رو معاینه میکنن داشتم جلو در اتاقی که اکیکو توش بود رژه میرفتم که دکتر اومد بیرون گفت : ببخشید شما همراه خانم سوزوکی هستید
گفتم : بله حالش خوبه ؟
گفت : حالش خوبه فقط بخاطر استفاده ی زیاد از کوسشون حالشون بد شده ، میتونید سرمش تموم شد ببریدش فقط باید بهش یکم از این دارو تزریق کنیم که میتونید از داروخانه بیمارستان که بغل حسابداری است بگیرید اونجا مبلغ رو هم حساب کنید .به سمت حسابداری بیمارستان رفتم و پولشو حساب کردم دارو رو گرفتم و یاد مادر اکیکو افتادم گوشی خودم و اکیکو رو چک کردم ، به اکیکو پنجاه بار و به من سی بار زنگ زده بود به خانم سوزوکی زنگ زدم و بهش گفتم اکیکو سالم پیش من است و یک هفته ی دیگه میاد پیش شما نگران نباشید از من تشکر کرد و گفت که مواظب اکیکو باشم رفتم تو اتاق اکیکو سرمش تموم شده بود و اون دارو رو بهش تزریق کرده بودن ولی بیدار نشده بود ، از یک پرستار خانم خواهش کردم که بیاد لباس تنش کنه بعدش پرانسسی بغلش کردم و بردمش خونه ی مجردی خودم بردم تو اتاق خودم رو تخت گذاشتمش بعد بغلش کردم و خوابیدم
از زبان اکیکو
صبح با احساس سوزشی تو سرم بلند شدم یک نگاه به دور و بر انداختم وایسا اینجا کجاست نکنه اون جورج لعنتی منو اینجا آورده که با احساس دستی که دور کمرم به سمت راستم نگاه کردم دیدم شوتو با کیوتی تمام خوابیده بود نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و شروع کردم بازی کردن با موهاش بعد یک مدت آروم چشماش رو باز کرد و با چشمای خوابآلود به من نگاه کرد
۲.۹k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.