عمارت سیاه (پارت ۲۵)
نامجون: خیلی خوب میرم اما بعداً واسم توضیح بده
ا/ت
سریع از لباس نامجون گرفتم
ا/ت : نه ...نه ...تروخدا...نرو ...منو با یه ....روانی..تنها ....نزار
نامجون: از چیزی میترسی تهیونگ دوست داره بهت اسیبی نمیزنه من میرم
ا/ت
بعد از رفتن نامجون ترس خیلی بدی بهم دست داده بود میترسیدم خیلی از تهیونگی که بدون حرکت رو تخت نشسته بود
ا/ت : تهیونگ ببخشید...نمی...نمیخواستم ....اینجوری کنم ...نمیدونم ...چیشد
تهیونگ: بسه ا/ت نمیخوام چیزی بشنوم
ا/ت : تهیونگ من ک....
تهیونگ: باشه باشه لطفا هیچی نشنوم
از رو تخت بلند شد از اتاق رفت بیرون
از ترسی که داشتم سر جام خشکم زده بود
با شنیدن صدای ماشین رفتم سمت پنجره تهیونگ از عمارت رفته بود
الان بهترین موقع بود سریع اماده شدم از اتاق آمدم بیرون هیشکی نبود سریع رفتم سمت در عمارت از اونجا خارج شدم نفس راحتی کشیدم شروع کردم به دویدن همینجوری فقط میدوییدم
تهیونگ
با حرفی که نامجون زد قلبم لرزید راست میگفت من اون دختر و دوست دارم بخاطر اینکه بهش آسیب نزنم از اتاق آمدم بیرون
رفتم سمت یه کافه تا شاید یکم با خودم خلوت کنم
....
ا/ت
سریع از لباس نامجون گرفتم
ا/ت : نه ...نه ...تروخدا...نرو ...منو با یه ....روانی..تنها ....نزار
نامجون: از چیزی میترسی تهیونگ دوست داره بهت اسیبی نمیزنه من میرم
ا/ت
بعد از رفتن نامجون ترس خیلی بدی بهم دست داده بود میترسیدم خیلی از تهیونگی که بدون حرکت رو تخت نشسته بود
ا/ت : تهیونگ ببخشید...نمی...نمیخواستم ....اینجوری کنم ...نمیدونم ...چیشد
تهیونگ: بسه ا/ت نمیخوام چیزی بشنوم
ا/ت : تهیونگ من ک....
تهیونگ: باشه باشه لطفا هیچی نشنوم
از رو تخت بلند شد از اتاق رفت بیرون
از ترسی که داشتم سر جام خشکم زده بود
با شنیدن صدای ماشین رفتم سمت پنجره تهیونگ از عمارت رفته بود
الان بهترین موقع بود سریع اماده شدم از اتاق آمدم بیرون هیشکی نبود سریع رفتم سمت در عمارت از اونجا خارج شدم نفس راحتی کشیدم شروع کردم به دویدن همینجوری فقط میدوییدم
تهیونگ
با حرفی که نامجون زد قلبم لرزید راست میگفت من اون دختر و دوست دارم بخاطر اینکه بهش آسیب نزنم از اتاق آمدم بیرون
رفتم سمت یه کافه تا شاید یکم با خودم خلوت کنم
....
۱۷.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.