فرشته من. part 20
کوک داره به گوشیم زنگ میزنه
ا.ت:عامممم ببخشید بابا الان برمیگردم
پ.ت:باشه دخترم راحت باش
رفتم تو اتاقو گوشیو جواب دادم
مکالمه ا.ت و کوک
ا.ت:الو سلام
کوک:سلام عشقم خوبی
ا.ت:مرسی چاگیا خوبم
کوک:پدر مادرت برگشتن؟
ا.ت:اهوم برگشتن و من همه چیو بهشون گفتم
کوک:چییی بهشون گفتییی؟
ا.ت:اره چیه مگه
کوک:هیچی ولی جوابشون چی بود؟میدونم چیه لازم نیس بگی😔
ا.ت:هاننننن؟تو از کجا میدونی قبول کردن؟
کوک:چیییییی قبول کردن؟
ا.ت:اره قبول کردن
کوک:وای باورم نمیشه اخه چجوری
ا.ت:خب اون گفت که عشق مهم ترین چیز تو دنیاس
کوک: وای چ بابای خوبی داری پدر من فقط دنبال قدرته
ا.ت:نگران نباش پدر من حواسش به هر دوتامون هست
کوک:خیلی خوبه
ا.ت:اهوم خب من برم دیگه بای
کوک:اوکی بای
پایان مکالمه
رفتم پایین
پ.ت:عزیزم میشه شماره همون پسره جونگکوکو بم بدی؟
ا.ت:هان؟چی؟چرا؟
پ.ت:ینی من نمیتونم شماره دامادمو داشته باشم؟
وقتی گفت دامادم از خوشحالی میخواستم پرواز کنم
ا.ت:اها نه بیا بابا اینم شمارش
شماره کوکو بهش دادم
پ.ت:ممنونم دخترم برا فردا شب دعوتشون میکنم خاستگاریت
ا.ت:اها.....ها چی چرا انقد یهویی؟
پ.ت:خب باید زود دست به کار شیم
ا.ت:اهان فهمیدم
فردا شب
اماده ی اماده بودم کوک و پدرشم اومده بودن ولی سوالی که ذهنمو درگیر کرد این بود که چرا پدر کوک با اینکه مخالفمون بود اومد؟
بیخیال شدمو رفتم پایین
داشتم از پله ها میومدم پایین که یهو...
بچا ببخشید بکم دیر شد اخه دوست خیلی خیلی صمیمیم بعد از سه هفته بهم زنگ زد و چون دل تنگش بودم کلی با هم حرف زدیمو حواسم به تایمم نبود.
بازم ببخشید🥺
چون دیر پارتو اپلود کردم شرایط نمیخواد😊
ا.ت:عامممم ببخشید بابا الان برمیگردم
پ.ت:باشه دخترم راحت باش
رفتم تو اتاقو گوشیو جواب دادم
مکالمه ا.ت و کوک
ا.ت:الو سلام
کوک:سلام عشقم خوبی
ا.ت:مرسی چاگیا خوبم
کوک:پدر مادرت برگشتن؟
ا.ت:اهوم برگشتن و من همه چیو بهشون گفتم
کوک:چییی بهشون گفتییی؟
ا.ت:اره چیه مگه
کوک:هیچی ولی جوابشون چی بود؟میدونم چیه لازم نیس بگی😔
ا.ت:هاننننن؟تو از کجا میدونی قبول کردن؟
کوک:چیییییی قبول کردن؟
ا.ت:اره قبول کردن
کوک:وای باورم نمیشه اخه چجوری
ا.ت:خب اون گفت که عشق مهم ترین چیز تو دنیاس
کوک: وای چ بابای خوبی داری پدر من فقط دنبال قدرته
ا.ت:نگران نباش پدر من حواسش به هر دوتامون هست
کوک:خیلی خوبه
ا.ت:اهوم خب من برم دیگه بای
کوک:اوکی بای
پایان مکالمه
رفتم پایین
پ.ت:عزیزم میشه شماره همون پسره جونگکوکو بم بدی؟
ا.ت:هان؟چی؟چرا؟
پ.ت:ینی من نمیتونم شماره دامادمو داشته باشم؟
وقتی گفت دامادم از خوشحالی میخواستم پرواز کنم
ا.ت:اها نه بیا بابا اینم شمارش
شماره کوکو بهش دادم
پ.ت:ممنونم دخترم برا فردا شب دعوتشون میکنم خاستگاریت
ا.ت:اها.....ها چی چرا انقد یهویی؟
پ.ت:خب باید زود دست به کار شیم
ا.ت:اهان فهمیدم
فردا شب
اماده ی اماده بودم کوک و پدرشم اومده بودن ولی سوالی که ذهنمو درگیر کرد این بود که چرا پدر کوک با اینکه مخالفمون بود اومد؟
بیخیال شدمو رفتم پایین
داشتم از پله ها میومدم پایین که یهو...
بچا ببخشید بکم دیر شد اخه دوست خیلی خیلی صمیمیم بعد از سه هفته بهم زنگ زد و چون دل تنگش بودم کلی با هم حرف زدیمو حواسم به تایمم نبود.
بازم ببخشید🥺
چون دیر پارتو اپلود کردم شرایط نمیخواد😊
۶.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.