پارت ¹²
پارت ¹²
به سمت عمارت کیم راه افتادن
توی ماشین-
ناشناس:استرس دارم!
×ترسوی بدبخت
ناشناس:جین میزنمت صدا سگ بدیا
×هنوز ترک نکردی این فحشاتو؟
ناشناس:تغییری هم باید بکنم تو چند وقت؟
×عیش
چند مین بعد رسیدن
ناشناس نفسی کشید و همراه جین وارد شد
×اوه سلام بچه ها
+سلام سوکجینی،چطوری؟
هنوز متوجه پسری که با ماسک اونجا وایساده بود نشده بود
×مرسی خوبم خواهر کوچیکه!
و نزدیک شد و با بقیه دست داد
که پسری قد بلند و با موهای مشکی با اعتماد به نفس و صدای بمی گفت
ناشناس:سلام خانوم کیم!
ا.ت نگاهی به پسر انداخت،برای مدت کمی غرق چشمهای عسلی پسر شد ،اما سریع به خودش اومد و دست داد،پسر هم دست های بزرگ و سفیدش رو در دست ا،ت گذاشت و بعد از لحظه ای برای خوش آمد گویی همدیگه رو بغل کردن
جین با لبخند به اونا نگاه میکرد
ا.ت-
فقط بوی عطرش کافی بود تا مست بشم،چشمهای عسلی و موهای دوست داشتنیش،ترکیب خوبی بود برای دیوونه شدنم...این لعنتی بشدت منو یاد تهیونگ مینداخت و باعث میشد اشک توی چشام جمع شه
ناشناس-
هنوز هم مثل قبل بود،پر ذوق و جذاب....دستهام رو سمت کمر باریکش بردم و مشغول نوازشش شدم،چشمهامو بستم و مانع ریختن اشک ازشون شدم....قلبم بی طاقت شده بود و تند میتپید،این دختر کوچولو...چقدر توی چند وقت قوی شده بود!
بعد از مدتی از هم دیگه جدا شدن و نشستن
+هی جناب،قصد معرفی ندارید؟
×عا ایشون دوست من هستن و اسمشون کیم سوک هونه
+عا خوشبختم
سوک هون:ممنونم
+خب برای نابودی باندی که سالهاست باعث مرگ اعضای باند های دیگه شده باید جشن بگیریم!
×ا،ت،خیلی خوب تونستی انتقام تهیونگ رو بگیری
+لبخند با بغض"جین کاش بدونی چقدر دلتنگشم...
به سمت عمارت کیم راه افتادن
توی ماشین-
ناشناس:استرس دارم!
×ترسوی بدبخت
ناشناس:جین میزنمت صدا سگ بدیا
×هنوز ترک نکردی این فحشاتو؟
ناشناس:تغییری هم باید بکنم تو چند وقت؟
×عیش
چند مین بعد رسیدن
ناشناس نفسی کشید و همراه جین وارد شد
×اوه سلام بچه ها
+سلام سوکجینی،چطوری؟
هنوز متوجه پسری که با ماسک اونجا وایساده بود نشده بود
×مرسی خوبم خواهر کوچیکه!
و نزدیک شد و با بقیه دست داد
که پسری قد بلند و با موهای مشکی با اعتماد به نفس و صدای بمی گفت
ناشناس:سلام خانوم کیم!
ا.ت نگاهی به پسر انداخت،برای مدت کمی غرق چشمهای عسلی پسر شد ،اما سریع به خودش اومد و دست داد،پسر هم دست های بزرگ و سفیدش رو در دست ا،ت گذاشت و بعد از لحظه ای برای خوش آمد گویی همدیگه رو بغل کردن
جین با لبخند به اونا نگاه میکرد
ا.ت-
فقط بوی عطرش کافی بود تا مست بشم،چشمهای عسلی و موهای دوست داشتنیش،ترکیب خوبی بود برای دیوونه شدنم...این لعنتی بشدت منو یاد تهیونگ مینداخت و باعث میشد اشک توی چشام جمع شه
ناشناس-
هنوز هم مثل قبل بود،پر ذوق و جذاب....دستهام رو سمت کمر باریکش بردم و مشغول نوازشش شدم،چشمهامو بستم و مانع ریختن اشک ازشون شدم....قلبم بی طاقت شده بود و تند میتپید،این دختر کوچولو...چقدر توی چند وقت قوی شده بود!
بعد از مدتی از هم دیگه جدا شدن و نشستن
+هی جناب،قصد معرفی ندارید؟
×عا ایشون دوست من هستن و اسمشون کیم سوک هونه
+عا خوشبختم
سوک هون:ممنونم
+خب برای نابودی باندی که سالهاست باعث مرگ اعضای باند های دیگه شده باید جشن بگیریم!
×ا،ت،خیلی خوب تونستی انتقام تهیونگ رو بگیری
+لبخند با بغض"جین کاش بدونی چقدر دلتنگشم...
۲.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.