زندگی مخفی پارت سی نه بخش دوم
....۱۰:۳۰..........
یونگی:بچه ها دکتر اومد
جیمین:آروم خوابیده برید ببینید چی شده به منم بگید
یونا: اوکی
کوک:ته عاشق.....عاشقتم
چی گفت واقعا عاشق تهیونگ شده بود
وای خداااااا
فقط دوست دارم بدونم تهیونگ چی راجبش فکر میکنه ولی میدونم اونم دوسش داره
اعضا برگشتن
یونگی با قیافه پوکر نگاهمون کرد
یونا:یونگی با این قیافه تو فکر میکنن چه بلایی سر ته اومده
جین:جیمین ته یونگ حالش خوبه این بخاطر همون قصیه هست
فقط نباید به سرش ضربه دیگه ای بخوره وگرنه ممکنه حافظشو از دست بده
جونگ کوک آروم بلند شد و چشماشو مالید
تا ویندوزش بالا اومد پرسید:دکتر اومد چی گفت حالش خوبه؟؟
جیمین :ته یونگ حالش خوبه این بخاطر همون قصیه هست
فقط نباید به سرش ضربه دیگه ای بخوره وگرنه ممکنه حافظشو از دست بده
کوک:وای خدا فعلا خدارو شکر
راستی میتونیم ببینیمش
جیسو:آره فقط دو نفر
کوک:من میتونم بیام
جیمین:جونگ کوک و......
یونگی:من
من میرم
جیسو:اوکی جونگ کوک پاشو و یونگی برو
یونگی مراقبش باش
یونگی سری تکون داد و با جونگ رفتن
جیمین:بچه ها جمع بشین
جونگ کوک عاشق تهیونگه
و شرط میبندم تهیونگ هم چنین حسی به جونگ کوک داره
جیسو :عررر واقعا
جین:فقط خوبه به هم اعتراف نکردن
یونا:اسم شیپشون چیه
جیمین:اگه ته یونگ تاپ باشه تهکوک
و اگه جونگ کوک تاپ باشه کوکوی
ولی تهکوک واقعی تره
جین:وای تو به چه چیزایی فکر کردی
جیسو:منم تهکوک رو بیشتر قبول دارم
یونا:آره منم تهکوک خیلی باحاله
...............دید جونگ کوک.................
سرم داشت گیج میرفت اینقدر که گریه کردم
کوک:یونگی
یونگی:بله
کوک:میگم میدونی جیمین هم همون حسی رو داره بهت که تو بهش داری
یونگی:چییییییی
کوک:آره دیگه حالا بیا بریم تو
تهیونگ:سلام پسرا
کوک:ته یونگ
حالت خوبه
جاییت درد نمیکنه
سرت چطوره
تهیونگ:من خوبم ببخشید نگرانتون کردم
کوک: ببخشید همه اینا تقصیر منه
من اصلا نباید میومدم اینجا
شماها رو توی دردسر انداختم
تهیونگ:هی هی اینطوری نگو باشه
الان خیلی خیلی هم خوبه که تو اومدی اوکی
یونگی:تهیونگ راست میگه
حالا ته چی شده قضیه مال اون روزه
تهیونگ:آره اون روز
..........سه روز بعد...........
کوک:تهیونگ ارومممممممم
تهیونگ:بابا من فقط سرگیجه دارم همین پامو که قطع نکردم......
.........................
ادامه دارد .......
یونگی:بچه ها دکتر اومد
جیمین:آروم خوابیده برید ببینید چی شده به منم بگید
یونا: اوکی
کوک:ته عاشق.....عاشقتم
چی گفت واقعا عاشق تهیونگ شده بود
وای خداااااا
فقط دوست دارم بدونم تهیونگ چی راجبش فکر میکنه ولی میدونم اونم دوسش داره
اعضا برگشتن
یونگی با قیافه پوکر نگاهمون کرد
یونا:یونگی با این قیافه تو فکر میکنن چه بلایی سر ته اومده
جین:جیمین ته یونگ حالش خوبه این بخاطر همون قصیه هست
فقط نباید به سرش ضربه دیگه ای بخوره وگرنه ممکنه حافظشو از دست بده
جونگ کوک آروم بلند شد و چشماشو مالید
تا ویندوزش بالا اومد پرسید:دکتر اومد چی گفت حالش خوبه؟؟
جیمین :ته یونگ حالش خوبه این بخاطر همون قصیه هست
فقط نباید به سرش ضربه دیگه ای بخوره وگرنه ممکنه حافظشو از دست بده
کوک:وای خدا فعلا خدارو شکر
راستی میتونیم ببینیمش
جیسو:آره فقط دو نفر
کوک:من میتونم بیام
جیمین:جونگ کوک و......
یونگی:من
من میرم
جیسو:اوکی جونگ کوک پاشو و یونگی برو
یونگی مراقبش باش
یونگی سری تکون داد و با جونگ رفتن
جیمین:بچه ها جمع بشین
جونگ کوک عاشق تهیونگه
و شرط میبندم تهیونگ هم چنین حسی به جونگ کوک داره
جیسو :عررر واقعا
جین:فقط خوبه به هم اعتراف نکردن
یونا:اسم شیپشون چیه
جیمین:اگه ته یونگ تاپ باشه تهکوک
و اگه جونگ کوک تاپ باشه کوکوی
ولی تهکوک واقعی تره
جین:وای تو به چه چیزایی فکر کردی
جیسو:منم تهکوک رو بیشتر قبول دارم
یونا:آره منم تهکوک خیلی باحاله
...............دید جونگ کوک.................
سرم داشت گیج میرفت اینقدر که گریه کردم
کوک:یونگی
یونگی:بله
کوک:میگم میدونی جیمین هم همون حسی رو داره بهت که تو بهش داری
یونگی:چییییییی
کوک:آره دیگه حالا بیا بریم تو
تهیونگ:سلام پسرا
کوک:ته یونگ
حالت خوبه
جاییت درد نمیکنه
سرت چطوره
تهیونگ:من خوبم ببخشید نگرانتون کردم
کوک: ببخشید همه اینا تقصیر منه
من اصلا نباید میومدم اینجا
شماها رو توی دردسر انداختم
تهیونگ:هی هی اینطوری نگو باشه
الان خیلی خیلی هم خوبه که تو اومدی اوکی
یونگی:تهیونگ راست میگه
حالا ته چی شده قضیه مال اون روزه
تهیونگ:آره اون روز
..........سه روز بعد...........
کوک:تهیونگ ارومممممممم
تهیونگ:بابا من فقط سرگیجه دارم همین پامو که قطع نکردم......
.........................
ادامه دارد .......
۳.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.