دشمن قدیمی p 5

مسکن رو دادم بهش بخوره و یه آرام بخش هم زدم تو سرمش و رفتم


۱ هفته بعد:
جیهوپ مرخص شد از وقتی رفته تونستم یه نفس راحت بکشم همش میترسیدم بفهمه کی هستم و دوباره منو اذیت کنه


ویو هوپی:
از وقتی مرخص شدم دیگه پرستار کیم رو ندیدم من عاشقشم ولی آخه چطوری یه بهونه پیدا کنم که برم بیمارستان؟
یه فکری به ذهنم رسید!
یه شیشه برداشتم و پرت کردم رو دستم و دستم خونی شد و شیشه رفت توش (وای خدا نکنه)
خوببب حالا دیگه میتونم برم بیمارستان
خواهرم تا صدای شکستن شیشه رو شنید سریع اومد پیشم
خ.هوپی:چی شده داداش؟
هوپی:چیزی نیست شیشه رفت تو دستم
خ.هوپی:آخه چرا مواظب خودت نیستی؟لباساتو بپوش بریم بیمارستان
هوپی:باشه😁 (چه از خدا خواسته😅)

رفتیم بیمارستان همون بیمارستانی که پرستار کیم توش کار میکنه
یه پرستار دیگه اومد و دستم رو پانسمان کرد

جیهوپ:ببخشید میشه بگید پرستار کیم بیاد؟
پرستار:پرستار کیم امروز مرخصی دارن
جیهوپ:آها باشه😔

پرستاره دستم رو پانسمان کرد و رفت

خ.هوپی: ببینم این پرستار کیم کیه؟
جیهوپ:خوب............اون موقع که تصادف کردم اون ازم مراقبت میکرد و من با یک نگاه عاشقش شدم😍
خ.هوپی: واقعا؟ مبارکه داداشی جونم (بغل)
جیهوپ: امروز هم خودم دستم رو زخمی کردم که بیام و ببینمش اما امروز نیست😞
خ.هوپی: چی؟ یعنی تو دستت رو زخمی کردی که اون دختره رو ببینی؟
جیهوپ: این معجزه عشقه😍
خ.هوپی: خوب حالا چیکار میکنی؟
جیهوپ:نمیدونم😓
خ.هوپی میخوای ساعت کاریش و روزهایی که میاد بیمارستان و شماره تلفنش رو از منشی اینجا بپرس بعد یه روز باهاش برو کافه
جیهوپ:چه فکر خوبی مرسی آبجی جونم😘