Shuga story
دوست پسر من یه آیدله
part 3
که خنده از روی لبام افتاد
معلم شروع کرد درس دادن
همش داشتم فکر میکردم
زنگ خورد
یونگی: یوری من میرم بوفه چیزی میخوای؟
یوری: هان نه نه
یونگی رفت
توی فکر بودم که یه دفعه گوشم سوخت برگشتم دیدم میسا بهم چک زده
میسا: دیگه به یونگی اوپا نزدیک نشو
یوری: اگر نخوام چی؟
خواست منو بزنه که یونگی دستشو گرفت
یونگی: میسا با دوست دختر من چیکار داری ؟
میسا: دوست دختر؟
لباس یونگی رو کشیدم
زیر لب گفتم
یوری: دوست دختر؟ شوخیت گرفته؟
میسا: اوپا لطفا اینکارو نکن*گریه*
یونگی دستمو گرفت
و روبه روی کلاس گفت
یونگی: هرکی به یوری دست بزنه با من طرفه از امروز به بعد یوری دوست دختر منه
بعدم منو بغل کرد
چشمام داشت از حدقه در میومد
میسا رفت بچه های کلاس هم رفتن
منو یونگی نشستیم
یونگی بهم خوراکی داد
یونگی: بخور
یوری: الان اینا مهم نیست تو گفتی من دوست دخترتم؟
یونگی: اره چون دوست دارم و میخوامت
یوری: چی
یونگی نذاشت حرفم تموم بشه منو بوسید
همراهیش کردم چون منم واقعا دوستش داشتم
از هم جدا شدیم
یونگی: قبول میکنی دوست دختر من بشی؟
یوری: اره
بعد همو بوسیدیم
یونگی: دوست دارم یوری
یوری: منم دوست دارم یونگی
زنگ خورد تمام بچه ها داشتن میومدن وارد کلاس بشن از هم جدا شدیم و نشستیم بغل هم دستمو گرفت و بوسید
معلم اومد
معلم: خب بچه ها قرار درباره ی شغل تون توی یه ورقه بنویسید و به من تحویل بدید
بچه ها: چشم
همه شروع کردن نوشتن
یونگی شروع کرد نوشتن
یوری: نوشتی؟*اروم*
یونگی: اره*اروم*
یوری: میخوای چیکاره بشی؟
یونگی: آیدل تو چی؟
یوری: من میخوام فن تو باشم
یونگی خندید و یوری رو بوسید
یونگی: دختر کوچولوی من
یوری: یاااا
یونگی: جدی میخوای چیکاره بشی؟
یوری: میخوام بلاگر باشم
یونگی: واقعا؟
یوری: اره
زنگ آخر هم خورد
وسایلم رو جمع کردم دست یونگی رو گرفتم و از مدرسه خارج شدیم
یونگی: یوری امشب ساعت 6 حاضر باش میام دنبالت
یوری: باش
همو بغل کردیم و خداحافظی کردیم
رفتم خونه یچیزی خوردم چون یک ساعت دیگه قرار داشتم
ذفتم دوش گرفتم و یکم تو گوشی گشتم با یونگی چت کردم
بلند شدم موهام رو خشک کردم و حاضر شدم دقیق ساعت5:59
بود حاضر شدم رفتم پایین دیدم یونگی پایین منتظرمه با
انقدر جذاب شده بود میخواستم بغلش کنم
یونگی: سلام یوری خوبی
یوری: سلام خوبم تو خوبی
بغلش کردم و چونمو گرفت بالا و بوسید
یونگی: میخوای نریم ؟
یوری: یاااا ما تازه وارد رابطه شدیم
یونگی: تو از اولشم دوست دختر من بودی
خندیدم سوار ماشین یونگی شدیم
و رفتیم وارد یه اتاق شدیم
یونگی: خوش اومدی اینجا من تمرین میکنم
یوری: واقعا؟
یونگی: میخواستم باتو تمرین کنم
یوری: اما من کفشم پاشنه بلنده
یونگی از جا کفشی یه جفت کتونی در اورد و پام کرد
یوری: به فکر همه جاشم بودی
خندیدیم
یونگی بهم یاد داد چجوری برقصم باهم رقص کاپلی رفتیم
وقتی تموم شد بغل یونگی دراز شدم یونگی بغلم کرد
یونگی: یوری ببخشید اولین قرارمون اینجا باید باشه
برگشتم سمتش و بوسیدمش
یوری: مهم اینکه به من خوش گذشت
بغل یونگی خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم اکیپ دوستای یونگی بالا سرومونن
در گوش یونگی گفتم
یوری: یونگی بیدار شو دوستات اومدن*اروم*
یونگی با عجله بیدار شد دست منو گرفت و بلندم کرد
یونگی: هیونگ ببخشید دوست دخترمو اورده بودم اینجارو ببینه خواب مون برد
کوک: خوب شد کار دیگه نکردید*خندید*
یوری خجالت کشیدم سرمو اورد پایین
یونگی: کوک میشه ببندی
نامجون: ببخشید یوری این کوک خیلی منحرفه اها راستی ما خودمونو معرفی نکردیم اسم من نامجون لیدر یونگی
جین: اسم من جین هس
part 3
که خنده از روی لبام افتاد
معلم شروع کرد درس دادن
همش داشتم فکر میکردم
زنگ خورد
یونگی: یوری من میرم بوفه چیزی میخوای؟
یوری: هان نه نه
یونگی رفت
توی فکر بودم که یه دفعه گوشم سوخت برگشتم دیدم میسا بهم چک زده
میسا: دیگه به یونگی اوپا نزدیک نشو
یوری: اگر نخوام چی؟
خواست منو بزنه که یونگی دستشو گرفت
یونگی: میسا با دوست دختر من چیکار داری ؟
میسا: دوست دختر؟
لباس یونگی رو کشیدم
زیر لب گفتم
یوری: دوست دختر؟ شوخیت گرفته؟
میسا: اوپا لطفا اینکارو نکن*گریه*
یونگی دستمو گرفت
و روبه روی کلاس گفت
یونگی: هرکی به یوری دست بزنه با من طرفه از امروز به بعد یوری دوست دختر منه
بعدم منو بغل کرد
چشمام داشت از حدقه در میومد
میسا رفت بچه های کلاس هم رفتن
منو یونگی نشستیم
یونگی بهم خوراکی داد
یونگی: بخور
یوری: الان اینا مهم نیست تو گفتی من دوست دخترتم؟
یونگی: اره چون دوست دارم و میخوامت
یوری: چی
یونگی نذاشت حرفم تموم بشه منو بوسید
همراهیش کردم چون منم واقعا دوستش داشتم
از هم جدا شدیم
یونگی: قبول میکنی دوست دختر من بشی؟
یوری: اره
بعد همو بوسیدیم
یونگی: دوست دارم یوری
یوری: منم دوست دارم یونگی
زنگ خورد تمام بچه ها داشتن میومدن وارد کلاس بشن از هم جدا شدیم و نشستیم بغل هم دستمو گرفت و بوسید
معلم اومد
معلم: خب بچه ها قرار درباره ی شغل تون توی یه ورقه بنویسید و به من تحویل بدید
بچه ها: چشم
همه شروع کردن نوشتن
یونگی شروع کرد نوشتن
یوری: نوشتی؟*اروم*
یونگی: اره*اروم*
یوری: میخوای چیکاره بشی؟
یونگی: آیدل تو چی؟
یوری: من میخوام فن تو باشم
یونگی خندید و یوری رو بوسید
یونگی: دختر کوچولوی من
یوری: یاااا
یونگی: جدی میخوای چیکاره بشی؟
یوری: میخوام بلاگر باشم
یونگی: واقعا؟
یوری: اره
زنگ آخر هم خورد
وسایلم رو جمع کردم دست یونگی رو گرفتم و از مدرسه خارج شدیم
یونگی: یوری امشب ساعت 6 حاضر باش میام دنبالت
یوری: باش
همو بغل کردیم و خداحافظی کردیم
رفتم خونه یچیزی خوردم چون یک ساعت دیگه قرار داشتم
ذفتم دوش گرفتم و یکم تو گوشی گشتم با یونگی چت کردم
بلند شدم موهام رو خشک کردم و حاضر شدم دقیق ساعت5:59
بود حاضر شدم رفتم پایین دیدم یونگی پایین منتظرمه با
انقدر جذاب شده بود میخواستم بغلش کنم
یونگی: سلام یوری خوبی
یوری: سلام خوبم تو خوبی
بغلش کردم و چونمو گرفت بالا و بوسید
یونگی: میخوای نریم ؟
یوری: یاااا ما تازه وارد رابطه شدیم
یونگی: تو از اولشم دوست دختر من بودی
خندیدم سوار ماشین یونگی شدیم
و رفتیم وارد یه اتاق شدیم
یونگی: خوش اومدی اینجا من تمرین میکنم
یوری: واقعا؟
یونگی: میخواستم باتو تمرین کنم
یوری: اما من کفشم پاشنه بلنده
یونگی از جا کفشی یه جفت کتونی در اورد و پام کرد
یوری: به فکر همه جاشم بودی
خندیدیم
یونگی بهم یاد داد چجوری برقصم باهم رقص کاپلی رفتیم
وقتی تموم شد بغل یونگی دراز شدم یونگی بغلم کرد
یونگی: یوری ببخشید اولین قرارمون اینجا باید باشه
برگشتم سمتش و بوسیدمش
یوری: مهم اینکه به من خوش گذشت
بغل یونگی خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم اکیپ دوستای یونگی بالا سرومونن
در گوش یونگی گفتم
یوری: یونگی بیدار شو دوستات اومدن*اروم*
یونگی با عجله بیدار شد دست منو گرفت و بلندم کرد
یونگی: هیونگ ببخشید دوست دخترمو اورده بودم اینجارو ببینه خواب مون برد
کوک: خوب شد کار دیگه نکردید*خندید*
یوری خجالت کشیدم سرمو اورد پایین
یونگی: کوک میشه ببندی
نامجون: ببخشید یوری این کوک خیلی منحرفه اها راستی ما خودمونو معرفی نکردیم اسم من نامجون لیدر یونگی
جین: اسم من جین هس
۱۰.۵k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.