•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_10
#همخونه_اخموی_من
بی توجه به دست کشیده پسره به سمت مخالف رفتم
که واسه لحظه ای چشم تو چشم پسری شدم که تیپ رسمی پوشیده بود
زیادی هیکلی بود جوری که من در برابرش هیچ بودم از کنارش گذشتم
به سمت ساختمون دانشگاه رفتم
که همون اقای که تیپ رسمی پوشیده بود هم وارد ساختمون شدنگاهی گذرا بهش انداختم
سرتاپامشکی و دکمه اول پیراهنش باز بود و یه چیزی گردنش بود
زیادی هیکلی بود و خوش پوش
همین که نگاهم رو چرخوندم سمت تابلو اعلانات اونم برگشت
یه لحظه نگاهم به چهره ی اخمو و بی تفاوتش افتاد جذاب بود بیشتراز چیزی که فکر کنی جذاب بود
داشتم دنبال کلاس دومم میگشتم
که دخترو پسرا هم پشت سرم جمع شدن و یکی از دخترا جیغی زد و گفت
_اخ جون استاد.... نمیاد بریم خونه راحت بخوابیم
پس امروز تموم شد دیگه برگشتم که برم دیدم کلی دختر پشت سرم جمع شدن
#𝙋𝙖𝙧𝙩_10
#همخونه_اخموی_من
بی توجه به دست کشیده پسره به سمت مخالف رفتم
که واسه لحظه ای چشم تو چشم پسری شدم که تیپ رسمی پوشیده بود
زیادی هیکلی بود جوری که من در برابرش هیچ بودم از کنارش گذشتم
به سمت ساختمون دانشگاه رفتم
که همون اقای که تیپ رسمی پوشیده بود هم وارد ساختمون شدنگاهی گذرا بهش انداختم
سرتاپامشکی و دکمه اول پیراهنش باز بود و یه چیزی گردنش بود
زیادی هیکلی بود و خوش پوش
همین که نگاهم رو چرخوندم سمت تابلو اعلانات اونم برگشت
یه لحظه نگاهم به چهره ی اخمو و بی تفاوتش افتاد جذاب بود بیشتراز چیزی که فکر کنی جذاب بود
داشتم دنبال کلاس دومم میگشتم
که دخترو پسرا هم پشت سرم جمع شدن و یکی از دخترا جیغی زد و گفت
_اخ جون استاد.... نمیاد بریم خونه راحت بخوابیم
پس امروز تموم شد دیگه برگشتم که برم دیدم کلی دختر پشت سرم جمع شدن
۸۵۱
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.