پارت ۱
وقتی قلدر مدرسه بود و.......
شروع یه روز کثیف دیگه
شروع یع روز که نمیدونی ازش زنده بیرون میای یا نه
اما تو بابد لبخند بزنی حتی اگر رو به مرگ باشی این قانون زندگیه منه
خب خب از کجا شروع کنم؟
من لی ا.تم ۱۹ سالمه اوم توی خونه یه آدم بی روح توی جمعیت شاد و پر انرژی اوم شخصیم که به خاطر رفتارم توی مدرسه بهم قلدری میشه
نمیشه حتی اونجایی که میرمو اسمشو مدرسه گذاشت شبیه خونه ی ارواحه همه غمگینن و کسی حق نداره شاد باشه پس معلومه منه پرانرژی زیادی جلب توجه میکنم
*دم در مدرسه*
هوم ا.ت تو میتونی مثل همیشه لبخند بزن تو موفق میشی!
تا اولین قدم رو به سمت داخل مدرسه گذاشتم با هوانگ هیونجین رو به رو شدم مثل اینکه شانس ندارم
الان سوال شده هوانگ هیونجین کیه
قلدر مدرسه نصف که نمیتونم بگم بیشتر بچه های مدرسه از دستش خواب و خوراک ندارن ولی همه براش غش و ضعف میرن خب از حق نگذریم جذابه اما اخلاقش......
هیون. اووو ا.ت امروز واسه کدوم از پسرا تیپ زدی؟
ا.ت. هوانگ مگه خودم آدم نیستم؟حتما باید واسه ی بقیه تیپ بزنم؟(لبخند روی لبشه)
هیون.اره تو واسه ی بقیه تیپ میزنی
ا.ت. این افکار مسخره ی توعه به من ربطی نداره هوانگ(پوزخند)
هیون.پس چرا باید سر صبحی خوشگ.....چیزه ولش کن
ا.ت. وایسا ببینم هوانگ نکنه عاشقم شدی؟
هیون.چ..چی.. چی بلغور میکنی من و عشق و عاشقی؟اونم عاشق هر...ای مثل تو
ا.ت.........
هیون. چیه زبونتو موش خورد؟
بدون اینکه جوابشو بدم از بغلش رد شدم و به سمت کلاس رفتم اونا راجب من پیش خودشون چه فکری کردن؟سعی کردم جلوی گریمو بگیرم
داشتم با خودم فکر میکردم که دارودسته ی هیون وارد کلاس شدن دقایقی بعد هم استاد وارد کلاس شد و شروع به تدریس کردن کرد.........
*پرش زمان به زنگ تفریح*
به سمت تریا راه افتادم تا یه قهوه بگیرم توی راه یکی منو از پشت هل داد
ا.ت. اییییی
فیلیکس. چیه دردت گرفت؟خب به درک
تا اومدم یچیزی بگم صدای داد اومد به شخصی که داد زده بود نگاه گرفتم هیونجین بود
هیون. هیی فیلیکس سریع بس کن و معذرت خواهی کن ازش
فیلیکس. ا..اما هیون
هیون. همینکه من گفتم بدو منتظرم
فیلیکس. م..معذرت...میخوام ات(اروم)
ا.ت. اشکال نداره(لبخند مصنوعی)
هیون.از این به بعد هیچکی به غیراز خودم حق نداره ا.ت و اذیت کنه
همه.چییی؟
یکی دستشو رو به روم دراز کرد....اون شخص هیون بود
هیون. بلند شو
دستشو با کمی تردید گرفتم و بلند شدم(ک*خل از اونموقع چرا بلند نشد؟)
صدای پچ پچ اروم بچه ها میومد
صدایی تو گوشم پخش شد که اون صدای هیون بود:زنگ آخر بیا انبار پشت مدرسه
ا.ت. چرا؟
هیون. خوت میفهمی
رفتارش چرا انقدر عجیب بود
واقعیتش من از هیون خوشم میومد ولی یه طرفه بود به چه درد میخورد
به سمت کلاس راه افتادم....
شروع یه روز کثیف دیگه
شروع یع روز که نمیدونی ازش زنده بیرون میای یا نه
اما تو بابد لبخند بزنی حتی اگر رو به مرگ باشی این قانون زندگیه منه
خب خب از کجا شروع کنم؟
من لی ا.تم ۱۹ سالمه اوم توی خونه یه آدم بی روح توی جمعیت شاد و پر انرژی اوم شخصیم که به خاطر رفتارم توی مدرسه بهم قلدری میشه
نمیشه حتی اونجایی که میرمو اسمشو مدرسه گذاشت شبیه خونه ی ارواحه همه غمگینن و کسی حق نداره شاد باشه پس معلومه منه پرانرژی زیادی جلب توجه میکنم
*دم در مدرسه*
هوم ا.ت تو میتونی مثل همیشه لبخند بزن تو موفق میشی!
تا اولین قدم رو به سمت داخل مدرسه گذاشتم با هوانگ هیونجین رو به رو شدم مثل اینکه شانس ندارم
الان سوال شده هوانگ هیونجین کیه
قلدر مدرسه نصف که نمیتونم بگم بیشتر بچه های مدرسه از دستش خواب و خوراک ندارن ولی همه براش غش و ضعف میرن خب از حق نگذریم جذابه اما اخلاقش......
هیون. اووو ا.ت امروز واسه کدوم از پسرا تیپ زدی؟
ا.ت. هوانگ مگه خودم آدم نیستم؟حتما باید واسه ی بقیه تیپ بزنم؟(لبخند روی لبشه)
هیون.اره تو واسه ی بقیه تیپ میزنی
ا.ت. این افکار مسخره ی توعه به من ربطی نداره هوانگ(پوزخند)
هیون.پس چرا باید سر صبحی خوشگ.....چیزه ولش کن
ا.ت. وایسا ببینم هوانگ نکنه عاشقم شدی؟
هیون.چ..چی.. چی بلغور میکنی من و عشق و عاشقی؟اونم عاشق هر...ای مثل تو
ا.ت.........
هیون. چیه زبونتو موش خورد؟
بدون اینکه جوابشو بدم از بغلش رد شدم و به سمت کلاس رفتم اونا راجب من پیش خودشون چه فکری کردن؟سعی کردم جلوی گریمو بگیرم
داشتم با خودم فکر میکردم که دارودسته ی هیون وارد کلاس شدن دقایقی بعد هم استاد وارد کلاس شد و شروع به تدریس کردن کرد.........
*پرش زمان به زنگ تفریح*
به سمت تریا راه افتادم تا یه قهوه بگیرم توی راه یکی منو از پشت هل داد
ا.ت. اییییی
فیلیکس. چیه دردت گرفت؟خب به درک
تا اومدم یچیزی بگم صدای داد اومد به شخصی که داد زده بود نگاه گرفتم هیونجین بود
هیون. هیی فیلیکس سریع بس کن و معذرت خواهی کن ازش
فیلیکس. ا..اما هیون
هیون. همینکه من گفتم بدو منتظرم
فیلیکس. م..معذرت...میخوام ات(اروم)
ا.ت. اشکال نداره(لبخند مصنوعی)
هیون.از این به بعد هیچکی به غیراز خودم حق نداره ا.ت و اذیت کنه
همه.چییی؟
یکی دستشو رو به روم دراز کرد....اون شخص هیون بود
هیون. بلند شو
دستشو با کمی تردید گرفتم و بلند شدم(ک*خل از اونموقع چرا بلند نشد؟)
صدای پچ پچ اروم بچه ها میومد
صدایی تو گوشم پخش شد که اون صدای هیون بود:زنگ آخر بیا انبار پشت مدرسه
ا.ت. چرا؟
هیون. خوت میفهمی
رفتارش چرا انقدر عجیب بود
واقعیتش من از هیون خوشم میومد ولی یه طرفه بود به چه درد میخورد
به سمت کلاس راه افتادم....
۱۳.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.