عشق بی پایان 🥂
#عشق_بی_پایان 🥂
#فصل_پنجم
P⁷¹
رفتیمو بعد چند دقیقه رسیدیم به خونمون و بعدش رفتم نشستم یه گوشه ا/ت و
اوردم بقل خودم باهاش یذره حرف زدم
کوک: چاگیا؟
ا/ت: بلهههههههههههه
کوک: اروم باش
ا/ت: ه بگو کارتو
کوک: الان خوبی؟
ا/ت: به نظرت خوبم؟ موهامو نگا کن، صورتمو نگا کن تو فقط
کوک: الاهی دست تهیونگ بشکن
ا/ت: الاهی، اها راستی
کوک: بگو
ا/ت: تهیونگ..... مست بود
کوک: خو به درک
ا/ت: فکر میکنم دلیل زدنش همین باشه، اها نه، من جلوی اون درباره تو حرف زدم
برای همین عصبانی شد
کوک: پس.... تو.... اونجا هم درمورد من حرف میزنی؟
ا/ت: بله
کوک: او نمیدونستم
ا/ت: حالا بدون
کوک:(خمیازه میکشه) ا/ت بیا بریم بخوابیم
ا/ت: باشه بانی بریم
کوک:(میرن تو تخت)
ا/ت:(گریه میکنه)
کوک: ام چاگیا؟!(بقلش میکنه) بهم یه قولی بده
ا/ت: چه قولی؟
کوک: دیگه هیچ وقت گریه نکن، باشه؟!
ا/ت: ب.. ب... باشه
کوک: افرین چاگیا
ا/ت:(خودشم میره بقل کوک)
*صبح شد*
ویو کوک
من بیدار شده بوده بودم ولی هنوز ا/ت بیدار نشده بود عجیب اون همیشه زودتر
از من بلند میشد. رفتم سمتش تا بیدارش کنم
کوک: چاگیا پاشو صبح شده
ا/ت:(جوب نمیده)
کوک: ا/ت، ا/ت پاشو دیگه صبحانه هم حاضر
ا/ت: ساعت چنده
کوک: عرضم به حضورت ۱۱
ا/ت: یا ابلفضل(پتو رو میزنه کنار و سریع پا میشه)
کوک: چاگیا اروم تر
ا/ت: گفتی صبونه حاضره دیگه؟
کوک: اره
ا/ت: باشه
کوک: چته چرا انقدر عجله داری
ا/ت: عه راست میگع، چرا انقدر عجله دارم؟
کوک: 😑😑😑نکنه زدنای تهیونگ روت اثر گذاشته
ا/ت: ام نمیدونم، عه تهیونگ داره زنگ میرنه
کوک: جوابشو نده
ا/ت: قصدم همینه
*نزدیک ۲۰ بار حداقل تهیونگ زنگ زد به ا/ت ولی گوشیشو جواب نداد*
ویو تهیونگ
رفتم به سمت خونه کوک میخواستم ببینم چرا......
هعی گوزگار
بچه ها... لایکا واقعا پایینه..:((
#فصل_پنجم
P⁷¹
رفتیمو بعد چند دقیقه رسیدیم به خونمون و بعدش رفتم نشستم یه گوشه ا/ت و
اوردم بقل خودم باهاش یذره حرف زدم
کوک: چاگیا؟
ا/ت: بلهههههههههههه
کوک: اروم باش
ا/ت: ه بگو کارتو
کوک: الان خوبی؟
ا/ت: به نظرت خوبم؟ موهامو نگا کن، صورتمو نگا کن تو فقط
کوک: الاهی دست تهیونگ بشکن
ا/ت: الاهی، اها راستی
کوک: بگو
ا/ت: تهیونگ..... مست بود
کوک: خو به درک
ا/ت: فکر میکنم دلیل زدنش همین باشه، اها نه، من جلوی اون درباره تو حرف زدم
برای همین عصبانی شد
کوک: پس.... تو.... اونجا هم درمورد من حرف میزنی؟
ا/ت: بله
کوک: او نمیدونستم
ا/ت: حالا بدون
کوک:(خمیازه میکشه) ا/ت بیا بریم بخوابیم
ا/ت: باشه بانی بریم
کوک:(میرن تو تخت)
ا/ت:(گریه میکنه)
کوک: ام چاگیا؟!(بقلش میکنه) بهم یه قولی بده
ا/ت: چه قولی؟
کوک: دیگه هیچ وقت گریه نکن، باشه؟!
ا/ت: ب.. ب... باشه
کوک: افرین چاگیا
ا/ت:(خودشم میره بقل کوک)
*صبح شد*
ویو کوک
من بیدار شده بوده بودم ولی هنوز ا/ت بیدار نشده بود عجیب اون همیشه زودتر
از من بلند میشد. رفتم سمتش تا بیدارش کنم
کوک: چاگیا پاشو صبح شده
ا/ت:(جوب نمیده)
کوک: ا/ت، ا/ت پاشو دیگه صبحانه هم حاضر
ا/ت: ساعت چنده
کوک: عرضم به حضورت ۱۱
ا/ت: یا ابلفضل(پتو رو میزنه کنار و سریع پا میشه)
کوک: چاگیا اروم تر
ا/ت: گفتی صبونه حاضره دیگه؟
کوک: اره
ا/ت: باشه
کوک: چته چرا انقدر عجله داری
ا/ت: عه راست میگع، چرا انقدر عجله دارم؟
کوک: 😑😑😑نکنه زدنای تهیونگ روت اثر گذاشته
ا/ت: ام نمیدونم، عه تهیونگ داره زنگ میرنه
کوک: جوابشو نده
ا/ت: قصدم همینه
*نزدیک ۲۰ بار حداقل تهیونگ زنگ زد به ا/ت ولی گوشیشو جواب نداد*
ویو تهیونگ
رفتم به سمت خونه کوک میخواستم ببینم چرا......
هعی گوزگار
بچه ها... لایکا واقعا پایینه..:((
۷۰.۴k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.