دیدار دوباره پارت یازده
دیدار دوباره پارت یازده
رفتم بیرون که یه خانم گفت باید برم دفتر یه آقایی به نام چانگ منم همراهش رفتم در زدم و وارد شدم وقتی رسیدم.
ا/ت: سلام ا/ت هستم پزشک جدید اکسو.
چانگ:سلام بله بفرمایید.
نشستم که شروع کرد به حرف زدن:
خب میخواستم ببینمتون چون برای اعضا اکسو سفر کاری پیش اومده که مدتش یکماه هست و شما و چند نفر دیگه که کار میکاپ رو انجام میدن همراه اعضا میرسد بلیط هاتون هم آماده هست عذر میخوام قبلاً گفته نشده بود خیلی یک دفعه ای بود .
هنگ بودم یعنی چی مگه میشه بلیط آماده کردن میگن پاشو برو مسافرت وا من عمرا یکماه با اینا برم.سریع به خودم مسلط شدم و لحن همیشگیم پرسیدم:
چه زمانی ؟ کجا؟ با چه شرایط حقوقی؟!
چانگ:پروازتون مال پس فرداست.مقصد تون جزیره میک فال.شرایط حقوقی دوبرابر قبل .
ا/ت:پس آماده میشم خدانگهدار.
جوابم رو داد و منم رفتم که برم خرید و یه تحقیقی راجب این مکان بگیرم از نت.
اول رفتم خونه که ببینم چطور جایی هست سرده گرمه؟!
خب یه مکان گرم با یه دریای بزرگ می باشد.
رفتم چند دست لباس خریدم و لیست چیز های که باید برمیداشتم و نوشتم که یادم نره چیزی طبق معمول هیچ احساسی نداشتم نسبت به این سفر خیلی وقت بود نسبت به هیچ چیز احساس و واکنشی نداشتم .
بالاخره روز سفر رسید و منم توی این دو روز بیشتر با پسرا آشنا شدم البته سهون هنوز سر سنگین بود ولی کمتر یه چند بارم تیکه انداخت وقتی تنها بودیم محلش ندادم امروز باید به محض رسیدنمون پانسمانش رو عوض کنم.بعد از اینکه مطمئن شدم همه چیز برداشتم به سمت فرودگاه رفتم کل وسایلم یک چمدون و یک کوله بود چمدونم هم خیلی سنگین نبود مگه میخواستم چکار کنم.
رفتم فرودگاه و بدون توجه به پسرا طبق برنامه وارد شدم ما نباید هیچ برخوردی با هم میداشتیم این روز ها هیتر ها هر کاری میکردم پسرا رو آزار بدن .
بعد از ۷ ساعت پرواز رسیدیم و با دو تا ون جداگانه به سمت خونه ها رفتیم یه ویلای خیلی بزرگ و شیک با نمای سفید بود وارد شدیم ولی ویو عالی بود درخت های قشنگ و بلندی داشت و به تاب زیر یکی از اون درخت ها بود یه تاب. دو نفره اینجا عالیه .دو تا محیط مجزا داشت که برای ما جدا بود برای پسرا هم جدا.
رفتم بیرون که یه خانم گفت باید برم دفتر یه آقایی به نام چانگ منم همراهش رفتم در زدم و وارد شدم وقتی رسیدم.
ا/ت: سلام ا/ت هستم پزشک جدید اکسو.
چانگ:سلام بله بفرمایید.
نشستم که شروع کرد به حرف زدن:
خب میخواستم ببینمتون چون برای اعضا اکسو سفر کاری پیش اومده که مدتش یکماه هست و شما و چند نفر دیگه که کار میکاپ رو انجام میدن همراه اعضا میرسد بلیط هاتون هم آماده هست عذر میخوام قبلاً گفته نشده بود خیلی یک دفعه ای بود .
هنگ بودم یعنی چی مگه میشه بلیط آماده کردن میگن پاشو برو مسافرت وا من عمرا یکماه با اینا برم.سریع به خودم مسلط شدم و لحن همیشگیم پرسیدم:
چه زمانی ؟ کجا؟ با چه شرایط حقوقی؟!
چانگ:پروازتون مال پس فرداست.مقصد تون جزیره میک فال.شرایط حقوقی دوبرابر قبل .
ا/ت:پس آماده میشم خدانگهدار.
جوابم رو داد و منم رفتم که برم خرید و یه تحقیقی راجب این مکان بگیرم از نت.
اول رفتم خونه که ببینم چطور جایی هست سرده گرمه؟!
خب یه مکان گرم با یه دریای بزرگ می باشد.
رفتم چند دست لباس خریدم و لیست چیز های که باید برمیداشتم و نوشتم که یادم نره چیزی طبق معمول هیچ احساسی نداشتم نسبت به این سفر خیلی وقت بود نسبت به هیچ چیز احساس و واکنشی نداشتم .
بالاخره روز سفر رسید و منم توی این دو روز بیشتر با پسرا آشنا شدم البته سهون هنوز سر سنگین بود ولی کمتر یه چند بارم تیکه انداخت وقتی تنها بودیم محلش ندادم امروز باید به محض رسیدنمون پانسمانش رو عوض کنم.بعد از اینکه مطمئن شدم همه چیز برداشتم به سمت فرودگاه رفتم کل وسایلم یک چمدون و یک کوله بود چمدونم هم خیلی سنگین نبود مگه میخواستم چکار کنم.
رفتم فرودگاه و بدون توجه به پسرا طبق برنامه وارد شدم ما نباید هیچ برخوردی با هم میداشتیم این روز ها هیتر ها هر کاری میکردم پسرا رو آزار بدن .
بعد از ۷ ساعت پرواز رسیدیم و با دو تا ون جداگانه به سمت خونه ها رفتیم یه ویلای خیلی بزرگ و شیک با نمای سفید بود وارد شدیم ولی ویو عالی بود درخت های قشنگ و بلندی داشت و به تاب زیر یکی از اون درخت ها بود یه تاب. دو نفره اینجا عالیه .دو تا محیط مجزا داشت که برای ما جدا بود برای پسرا هم جدا.
۵.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.