پارت ۲۸
چشماش رنگ تمسخر گرفت .گفتم
ات. من نمی تونم... من اون دختری که فکر می کنی نیستم... من دیگه نمیخوام ...هر شب مثل یه فاحشه...
وسط حرفم پرید
آرمین.هیشششش کی همچین حرفی زد؟
ات. بسهههه میشه درو باز کنی برم برم؟
دست دور کمرم انداخت و به خودش چسبوندم و گفت
آرمین. ههه دختر بچه ی نادون و ول کنم که بره برای هزار نفر دلبری کنه؟بابای روشن فکرشم چیزی بش نگه؟تو هیچ جا نمیری تو هیچ قبرستونی نمیری. .. کسی بهت نگفت فاحشه... تو یه دختر بچه ای که فقط مال منه فهمیدی؟فقط مال من!
ات. بذار برم!
آرمین.محاله... محاله بذارم یه بار دیگ از دستم در بری!
دماغم و بالا کشیدم و با پوزخند گفتم
ات. واسه تو که دختر زیاده
تک خنده ای کرد و گفت
ات. اره اما دختر بچه ی فسقلی خوشگلی که ددی صدام میزنه و هر روز خدا برام نود بفرسته کمه
ات. من نمی تونم... من اون دختری که فکر می کنی نیستم... من دیگه نمیخوام ...هر شب مثل یه فاحشه...
وسط حرفم پرید
آرمین.هیشششش کی همچین حرفی زد؟
ات. بسهههه میشه درو باز کنی برم برم؟
دست دور کمرم انداخت و به خودش چسبوندم و گفت
آرمین. ههه دختر بچه ی نادون و ول کنم که بره برای هزار نفر دلبری کنه؟بابای روشن فکرشم چیزی بش نگه؟تو هیچ جا نمیری تو هیچ قبرستونی نمیری. .. کسی بهت نگفت فاحشه... تو یه دختر بچه ای که فقط مال منه فهمیدی؟فقط مال من!
ات. بذار برم!
آرمین.محاله... محاله بذارم یه بار دیگ از دستم در بری!
دماغم و بالا کشیدم و با پوزخند گفتم
ات. واسه تو که دختر زیاده
تک خنده ای کرد و گفت
ات. اره اما دختر بچه ی فسقلی خوشگلی که ددی صدام میزنه و هر روز خدا برام نود بفرسته کمه
۹۳۲
۱۴ دی ۱۴۰۳