پارت "۲"
مثل همه ی شبا صاحب بار اومد پیشم
یه پسر جوون بود البته که پدرش بار رو تحت نظر داشت تاجایی که یادمه اسمش جونگ سوکه یه پسر ساکت و تو دل برو و با ادب و مهربونه
وقتی دید من حالم بده اومد تا ببینه من چمه یجورایی ازش خوشم میاد
وقتی اون اومد براه یه لحظه اون یارو پشت سرم و فراموش کردم و منتظر شدم تا سر بحث رو باز کنه
/سلام
+س..سلام
/چیشد؟مشکلت حل شده؟
+ر..راستش رو بگم نه
/چرا ؟
+من هنوز ندیدمش درضمن من نمیخوام برای عذرخواهی پیش قدم شم اون عوضی باید بیاد
/تو که میدونی اون عوضیه چرا سربه سرش میزاری
+چون اون مقصره!
/از کجا میدونی؟شاید تو یجایی رو اشتباه کردی؟
+من هیچ جارو اشتباه نکردم
دستی رویه میز کوبیده شد که از جام پریدم اون بنده خدا و رفت تو خودش
سرم و بالا اوردم و با بدترین کابوسم مواجه شدم
یه آبروش رو بالا اورد و زبونش رو داخل لپش فرو کرد با نگاه طلبکارانه بهم زل زده بود پاشو رو کنارپای دیگش گذاشت و نفس عمیقی کشید
/موفق باشی من میرم تا شما راحت باشید
سریع از کنار میز رفت و من موندم و اون
با تکبر بهش نگاه کردم
+چیه؟چرا اینجایی؟
پوفی کشید و قیافشو چین ریزی داد ایندفعه دست به سینه نگام کرد که انگار میگفت:واقعا نمیدونی چرا اومدم اینجا؟
_احیاناً...
صداشو صاف کرد تا جدی باشه
_نباید این سوالو من از تو بپرسم
+بتوچه..؟!
قطعا انتظار همچین جوابی رو نداشت همه چیز خیلی آروم و بی سرو صدا پیش میرفت
+تو پول نوشیدنی منو حساب کردی؟
_هوم!
+چرا؟
_چون عشقم کشید
منم جواب همچین جوابیرو نداشتم
_پسره کی بود؟
+صاحب بار
_چرا پیش تو بود؟
+اومده بود مشکلمو حل کنه
_چرا اون باید این کارو بکنه؟
لحنش جرصی بود و من چقد لذت میبردم که الان دیگه مجبور نبودم جوابشو بدم
+چون من اونو مناسب تر از میسو و نانامی و هرکیه دیگه دیدم
_جدی؟
+به خودم مربوطه که کیو به عنوان یه همدل انتخاب کنم
_باشه
+نمیری؟
_نمیتونم
+چرا؟
دستم و سمت لیوان بردم و بالا اوردم و سمت لبام حرکت دادم و لبه ی لیوان رو به دندون گرفتم
_چون اگر بخوام دقیق بگم ۶ ماهه همو ندیدیم چطور توقع داری الان برم؟
+خب باشه مگه چیه؟
این داستان ادامه دارد ...
یه پسر جوون بود البته که پدرش بار رو تحت نظر داشت تاجایی که یادمه اسمش جونگ سوکه یه پسر ساکت و تو دل برو و با ادب و مهربونه
وقتی دید من حالم بده اومد تا ببینه من چمه یجورایی ازش خوشم میاد
وقتی اون اومد براه یه لحظه اون یارو پشت سرم و فراموش کردم و منتظر شدم تا سر بحث رو باز کنه
/سلام
+س..سلام
/چیشد؟مشکلت حل شده؟
+ر..راستش رو بگم نه
/چرا ؟
+من هنوز ندیدمش درضمن من نمیخوام برای عذرخواهی پیش قدم شم اون عوضی باید بیاد
/تو که میدونی اون عوضیه چرا سربه سرش میزاری
+چون اون مقصره!
/از کجا میدونی؟شاید تو یجایی رو اشتباه کردی؟
+من هیچ جارو اشتباه نکردم
دستی رویه میز کوبیده شد که از جام پریدم اون بنده خدا و رفت تو خودش
سرم و بالا اوردم و با بدترین کابوسم مواجه شدم
یه آبروش رو بالا اورد و زبونش رو داخل لپش فرو کرد با نگاه طلبکارانه بهم زل زده بود پاشو رو کنارپای دیگش گذاشت و نفس عمیقی کشید
/موفق باشی من میرم تا شما راحت باشید
سریع از کنار میز رفت و من موندم و اون
با تکبر بهش نگاه کردم
+چیه؟چرا اینجایی؟
پوفی کشید و قیافشو چین ریزی داد ایندفعه دست به سینه نگام کرد که انگار میگفت:واقعا نمیدونی چرا اومدم اینجا؟
_احیاناً...
صداشو صاف کرد تا جدی باشه
_نباید این سوالو من از تو بپرسم
+بتوچه..؟!
قطعا انتظار همچین جوابی رو نداشت همه چیز خیلی آروم و بی سرو صدا پیش میرفت
+تو پول نوشیدنی منو حساب کردی؟
_هوم!
+چرا؟
_چون عشقم کشید
منم جواب همچین جوابیرو نداشتم
_پسره کی بود؟
+صاحب بار
_چرا پیش تو بود؟
+اومده بود مشکلمو حل کنه
_چرا اون باید این کارو بکنه؟
لحنش جرصی بود و من چقد لذت میبردم که الان دیگه مجبور نبودم جوابشو بدم
+چون من اونو مناسب تر از میسو و نانامی و هرکیه دیگه دیدم
_جدی؟
+به خودم مربوطه که کیو به عنوان یه همدل انتخاب کنم
_باشه
+نمیری؟
_نمیتونم
+چرا؟
دستم و سمت لیوان بردم و بالا اوردم و سمت لبام حرکت دادم و لبه ی لیوان رو به دندون گرفتم
_چون اگر بخوام دقیق بگم ۶ ماهه همو ندیدیم چطور توقع داری الان برم؟
+خب باشه مگه چیه؟
این داستان ادامه دارد ...
۳۶.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.