عشق وحشی😈
از این به بعد عکس فیک اینه چون میخوام بازم فیک بزارم.
خب بریم سراغ داستان.
ادامه ادامه ی پارت هفت#میشه توضیح بدید چطوری باهم اشنا شدید.
کوک_هی با شما ام اذیتش نکنید.
و بعد به سمت چنتا بادیگارد اشاره کرد و اومدن همه ی خبر نگار هارو بردن.
بهم لبخندی زد و رفت.
+واییی خدایا ابروم رفت حالا مجبورم هفته ی دیگه با کوک برم امریکا.
بعد چهار ساعت کنسرت تموم شد و کوک بهم گفت که باهاش برم به خونشون.
+اممم میگم کوک چرا این کار رو کردی.
_کدوم کار
+خودتو به اون راه نزن.
_اها وقتی بهت درخواست دادم بیای امریکا قبول نکردی ولی اینجوری تا ابد دوست دخترمی.
+ببین کوک حتی من اگه زنتم باشم نمی تونم باهات به امریکا بیام.
_چرا.
+چون امریکا رو دوست ندارم.
_ولی الان باید بیای.
+هووووف
خیلی حرصم در اومده بود چرااااااااا؟
دلم میخواس جیغ بکشم.
گوشیم تو جیبم لرزید و با دیدن اسم تهیونگ خودم لرزیدم.
+الو سلام خوبی.
_کجایی؟
+بیرونم.
_با کوکی؟
ی خنده ی مصنوعی کردم رو به کوک و گفتم+اره.
_همین الان برگرد خونه.
+باشه خدافظ.
گوشی رو قط کردم و گزاشتم تو جیبم.
+کوک میشه برگردی به خونه ی من.
_چرا؟
+لطفا بر گرد.
سری تکن داد و دور زد.
بعد یک ساعت رسیدم جلوی در.
در رو اروم باز کردم هوووف خداروشکر ته خوابه رفتم تو.
سریع رسیدم به اتاقم و در رو قفل کردم برق اتاق رو روشن کردم.
ته_چه عجب تشریف اوردی.
ی جیغ فرا بنفش کشیدم.
+ترسیدم اینجا چیکار میکنی؟
_تو تا این موقع شب کجا بودی؟
+کوک مجبورم کرد باهاش برم.
_چرا راستشو بهش نگفتی؟
+راست چی اون وقت؟
_این که تو زنمی.
+وات داااا هل؟من کی زنت شدم خودم خبر ندارم.
_از اولشم بودی من تورو به چشم زنم میدیدم.
+چی چرت سر هم میکنی من بمیرمم با تو یکی ازدواج نمیکنم والا ادم قحطه(از خداتم باشه😞)
کلید رو ازم گرفت و در رو باز کرد و رفت بیرون.
رو تخت رداز کشیدم پی ام اومد تو گوشیم.
هووووف باز اینه.
کوک_سلام عشقم کم کم وسایلت رو جمع کن شاید پس فردا بلیط بگیرم واسه امریکا.
+چه عجله ایی خب بزار هفته دیگه میریم
_همین که گفتم.
فک کنم اینه همشون زور گو ان.
از اینکه تنها بخوابم ترسیدم پاشدم و رفتم تو اتاق ته.
رفتم تو اوه مای گاد سیکس پکارو.
+ته ته.
_هوووم
+من میترسم.
_سعی کن نترسی
با بالش زدم بهش و گفتم.
+عوضی.
_اخ دختره ی وحشی چته؟
خودمو لوس کردم و گفتم+میشه پیشت بخوابم.
_الان داری مخ میزنی.
+هوووووف.
_باشه بخواب ولی فقط ی امشب.
+از خداتم باشه.حالا نمیخوای لباس بپوشی؟
_نه من راحتم اگه ناراحتی برو سر جات.
+اصلا زنگ میزنم میرم پیش کوک.
از جاش بلند شد و گفت._چی کوک
خب بریم سراغ داستان.
ادامه ادامه ی پارت هفت#میشه توضیح بدید چطوری باهم اشنا شدید.
کوک_هی با شما ام اذیتش نکنید.
و بعد به سمت چنتا بادیگارد اشاره کرد و اومدن همه ی خبر نگار هارو بردن.
بهم لبخندی زد و رفت.
+واییی خدایا ابروم رفت حالا مجبورم هفته ی دیگه با کوک برم امریکا.
بعد چهار ساعت کنسرت تموم شد و کوک بهم گفت که باهاش برم به خونشون.
+اممم میگم کوک چرا این کار رو کردی.
_کدوم کار
+خودتو به اون راه نزن.
_اها وقتی بهت درخواست دادم بیای امریکا قبول نکردی ولی اینجوری تا ابد دوست دخترمی.
+ببین کوک حتی من اگه زنتم باشم نمی تونم باهات به امریکا بیام.
_چرا.
+چون امریکا رو دوست ندارم.
_ولی الان باید بیای.
+هووووف
خیلی حرصم در اومده بود چرااااااااا؟
دلم میخواس جیغ بکشم.
گوشیم تو جیبم لرزید و با دیدن اسم تهیونگ خودم لرزیدم.
+الو سلام خوبی.
_کجایی؟
+بیرونم.
_با کوکی؟
ی خنده ی مصنوعی کردم رو به کوک و گفتم+اره.
_همین الان برگرد خونه.
+باشه خدافظ.
گوشی رو قط کردم و گزاشتم تو جیبم.
+کوک میشه برگردی به خونه ی من.
_چرا؟
+لطفا بر گرد.
سری تکن داد و دور زد.
بعد یک ساعت رسیدم جلوی در.
در رو اروم باز کردم هوووف خداروشکر ته خوابه رفتم تو.
سریع رسیدم به اتاقم و در رو قفل کردم برق اتاق رو روشن کردم.
ته_چه عجب تشریف اوردی.
ی جیغ فرا بنفش کشیدم.
+ترسیدم اینجا چیکار میکنی؟
_تو تا این موقع شب کجا بودی؟
+کوک مجبورم کرد باهاش برم.
_چرا راستشو بهش نگفتی؟
+راست چی اون وقت؟
_این که تو زنمی.
+وات داااا هل؟من کی زنت شدم خودم خبر ندارم.
_از اولشم بودی من تورو به چشم زنم میدیدم.
+چی چرت سر هم میکنی من بمیرمم با تو یکی ازدواج نمیکنم والا ادم قحطه(از خداتم باشه😞)
کلید رو ازم گرفت و در رو باز کرد و رفت بیرون.
رو تخت رداز کشیدم پی ام اومد تو گوشیم.
هووووف باز اینه.
کوک_سلام عشقم کم کم وسایلت رو جمع کن شاید پس فردا بلیط بگیرم واسه امریکا.
+چه عجله ایی خب بزار هفته دیگه میریم
_همین که گفتم.
فک کنم اینه همشون زور گو ان.
از اینکه تنها بخوابم ترسیدم پاشدم و رفتم تو اتاق ته.
رفتم تو اوه مای گاد سیکس پکارو.
+ته ته.
_هوووم
+من میترسم.
_سعی کن نترسی
با بالش زدم بهش و گفتم.
+عوضی.
_اخ دختره ی وحشی چته؟
خودمو لوس کردم و گفتم+میشه پیشت بخوابم.
_الان داری مخ میزنی.
+هوووووف.
_باشه بخواب ولی فقط ی امشب.
+از خداتم باشه.حالا نمیخوای لباس بپوشی؟
_نه من راحتم اگه ناراحتی برو سر جات.
+اصلا زنگ میزنم میرم پیش کوک.
از جاش بلند شد و گفت._چی کوک
۱۱.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.