part 18 وقتی بد بوی مدرسه بخاطره چاق بودنت مسخرت میکرد
part 18 وقتی بد بوی مدرسه بخاطره چاق بودنت مسخرت میکرد
part 18
+میا
#بله جونم
+بریم
#چرا چیزی شده
+فقط بریم
#باشه باشه
با میا رفتیم داخل ماشین تو راه هبچی حرفی نزدیم که
میا وایستاد
#بگو بینم چیشده
+هیچی
#اره جون عمت
+قبول نکرد دیدی گفتم(با بغض)
#قشنگم بیا بغلم
#اشکال نداره بیا بریم فردا باید بریم دانشگاه
+اوک
ویو کوک
امروز تولدم بود و بابام تو عمارت برام تولدم رو گرفت
که همه اومدن بعد بابام گفت که قرار با لیا نامزد کنم و بعد رفتم
پیش بچه ها که همیجوری سرگرم صبحت بودیم که یکی صدام
کرد برگشتم دیدم یوناست گفت کارم دارم منم گفتم باشه
ازش تشکر کردم که اومد تولدم که گفت چی میخواستی بگی
که گفت دوستت دارم و منم با خونسردی گفتم من آخر این هفته
میخوام نامزد کنم که بعد رفت احساس کردم دلش رو شکندم
و نه بابا ولی احساس عذاب وژدان گرفتم
رفتم داخل اصلا حالم خوب نبود
=عشقم(مست)
_لیا برو اینور حوصلتو ندارم
=چرا مگه نگفتی میخوایای فقط حرص یونا رو دربیاری(مست)
_بین من اصلا رو ترو دوست خودم یا نامزدم نمیدونی پس حد خودتو بدون
=یاا(مست)
رفتم داخل اتاقم در رو محکم بستم که در باز شد
~کوک
_ها
~میشه بیام تو
_بیا ته
~تو چته شده
_هیچی
~تو نمیتونی به من دورغ بگی
_ته
~بله
_من چیکار کردم
~چی چیکار کردی
_چرا دلش رو شکندم
~دل کی
_یوناااا
~ها
~کوک
_ها
~منو بین
~دوستش داری
_.....
~میگم دوستش داری
_نه
~کوک
_اره اره دوسش دارم
~میدونستم
_ته
~ها
_من دلش رو شکندم(با گریه)
~هی اشکال نداره فردا حلش میکنیم فعلا بگیر بخواب
_باشه
صبح
از خوابم بیدار شدم رفتم کارای لازم رو کردم رفتم میا رو از
خواب بیدار کردم رفتیم صبحانه خوریم رفتیم آماده شدیم
رفتیم دانشگاه و وقتی وارد داشنگاه شدم دوباره شروع به پج پج
کردن اوففف که کوک رو دیدم بهش محل ندادم رفتم نشستم سر
میزم که یهو یکی که برام آشنا بود رو دیدم واییی هیونجین
بود(نتکه هیونجین از گروه استری کیدز نیست)
+هیونجین
(علامت هیونجین ☆)
☆یونااا
سریع رفتم بقلش کردم
+دلم برات تنگ شده بود
(نکته هیونجین برادر ناتنی یوناست)
☆منم
+امم خوب من برم سر کلاسم بایییی
☆باییی
part 18
+میا
#بله جونم
+بریم
#چرا چیزی شده
+فقط بریم
#باشه باشه
با میا رفتیم داخل ماشین تو راه هبچی حرفی نزدیم که
میا وایستاد
#بگو بینم چیشده
+هیچی
#اره جون عمت
+قبول نکرد دیدی گفتم(با بغض)
#قشنگم بیا بغلم
#اشکال نداره بیا بریم فردا باید بریم دانشگاه
+اوک
ویو کوک
امروز تولدم بود و بابام تو عمارت برام تولدم رو گرفت
که همه اومدن بعد بابام گفت که قرار با لیا نامزد کنم و بعد رفتم
پیش بچه ها که همیجوری سرگرم صبحت بودیم که یکی صدام
کرد برگشتم دیدم یوناست گفت کارم دارم منم گفتم باشه
ازش تشکر کردم که اومد تولدم که گفت چی میخواستی بگی
که گفت دوستت دارم و منم با خونسردی گفتم من آخر این هفته
میخوام نامزد کنم که بعد رفت احساس کردم دلش رو شکندم
و نه بابا ولی احساس عذاب وژدان گرفتم
رفتم داخل اصلا حالم خوب نبود
=عشقم(مست)
_لیا برو اینور حوصلتو ندارم
=چرا مگه نگفتی میخوایای فقط حرص یونا رو دربیاری(مست)
_بین من اصلا رو ترو دوست خودم یا نامزدم نمیدونی پس حد خودتو بدون
=یاا(مست)
رفتم داخل اتاقم در رو محکم بستم که در باز شد
~کوک
_ها
~میشه بیام تو
_بیا ته
~تو چته شده
_هیچی
~تو نمیتونی به من دورغ بگی
_ته
~بله
_من چیکار کردم
~چی چیکار کردی
_چرا دلش رو شکندم
~دل کی
_یوناااا
~ها
~کوک
_ها
~منو بین
~دوستش داری
_.....
~میگم دوستش داری
_نه
~کوک
_اره اره دوسش دارم
~میدونستم
_ته
~ها
_من دلش رو شکندم(با گریه)
~هی اشکال نداره فردا حلش میکنیم فعلا بگیر بخواب
_باشه
صبح
از خوابم بیدار شدم رفتم کارای لازم رو کردم رفتم میا رو از
خواب بیدار کردم رفتیم صبحانه خوریم رفتیم آماده شدیم
رفتیم دانشگاه و وقتی وارد داشنگاه شدم دوباره شروع به پج پج
کردن اوففف که کوک رو دیدم بهش محل ندادم رفتم نشستم سر
میزم که یهو یکی که برام آشنا بود رو دیدم واییی هیونجین
بود(نتکه هیونجین از گروه استری کیدز نیست)
+هیونجین
(علامت هیونجین ☆)
☆یونااا
سریع رفتم بقلش کردم
+دلم برات تنگ شده بود
(نکته هیونجین برادر ناتنی یوناست)
☆منم
+امم خوب من برم سر کلاسم بایییی
☆باییی
۱۶.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.