𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟑
𝓦𝓱𝓮𝓷 𝔂𝓸𝓾 𝓼𝓽𝓸𝓵𝓮...
یکم رو تخت نشستم..
پنج دیقه بعد
دیدم صدای در اومد..حتما مهموناش ینی دوستاش اومدن..من سریع رفتم سمت در که برم پایین تا جین نیومده..چون اگه منو با این لباس میدید بهم گیر میداد و اینا..رفتم پایین
ا.ت:سلام😈😌
تهیونگ:واوووووو جین پسر این همون ا.تیه که میگفتی؟؟
جین:(با حرص داشت به ا.ت نگاه میکرد)اره😠
تهیونگ:سلاممم ا.ت من اسمم تهیونگهه و دوست جینم:))*لبخند*
کوک:چ جذااببب..ام چیزه منم جونگ کوکم میتونی کوک صدام کنی😅
نامجون:او..منم نامجونم:))
و پسرا همینجوری خودشونو معرفی کردن..
رفتن رو مبلا نشستن..
چن دیقه بد
ا.ت
بلند شدم که برم قهوه بیارم..رفتم تو اشپزخونه و قهورو ریختم..
ا.ت:هه معلومه جین داره از حرص میترکه😏(زیر لبی و خیلی اروم)
قهورو ریختم و بردم..اول به جیمین دادم..جیمین هم همینجوری داشت نگام میکرد و برمیداشت..که یهو قهوه ریخت روش...
ا.ت:ای وای الان دستمال میارمم
ذفتم دستمال اوردم و قهوه جیمین که روی لباسش ریخته بود و داشتم پاک میکردم..میتونستم نگاه های حرصی جین و رو خودم احساس میکردم..هه
جین:ا.ت بسته دیگه دسمالو بده جیمین خودش پاک کنه..قهوه هارم بذار رو میز(با حرررررصصص)
ا.ت:باوووش
قهوه هارو گذاشتم رو میز و رفتم پیش جین..جین داشت بهم با حرص نگاه میکرد من متوجه شدم ولی به روم نیوردم..
شرایط:
۱۰ کامنت
۲۰ لایک
بحییی
یکم رو تخت نشستم..
پنج دیقه بعد
دیدم صدای در اومد..حتما مهموناش ینی دوستاش اومدن..من سریع رفتم سمت در که برم پایین تا جین نیومده..چون اگه منو با این لباس میدید بهم گیر میداد و اینا..رفتم پایین
ا.ت:سلام😈😌
تهیونگ:واوووووو جین پسر این همون ا.تیه که میگفتی؟؟
جین:(با حرص داشت به ا.ت نگاه میکرد)اره😠
تهیونگ:سلاممم ا.ت من اسمم تهیونگهه و دوست جینم:))*لبخند*
کوک:چ جذااببب..ام چیزه منم جونگ کوکم میتونی کوک صدام کنی😅
نامجون:او..منم نامجونم:))
و پسرا همینجوری خودشونو معرفی کردن..
رفتن رو مبلا نشستن..
چن دیقه بد
ا.ت
بلند شدم که برم قهوه بیارم..رفتم تو اشپزخونه و قهورو ریختم..
ا.ت:هه معلومه جین داره از حرص میترکه😏(زیر لبی و خیلی اروم)
قهورو ریختم و بردم..اول به جیمین دادم..جیمین هم همینجوری داشت نگام میکرد و برمیداشت..که یهو قهوه ریخت روش...
ا.ت:ای وای الان دستمال میارمم
ذفتم دستمال اوردم و قهوه جیمین که روی لباسش ریخته بود و داشتم پاک میکردم..میتونستم نگاه های حرصی جین و رو خودم احساس میکردم..هه
جین:ا.ت بسته دیگه دسمالو بده جیمین خودش پاک کنه..قهوه هارم بذار رو میز(با حرررررصصص)
ا.ت:باوووش
قهوه هارو گذاشتم رو میز و رفتم پیش جین..جین داشت بهم با حرص نگاه میکرد من متوجه شدم ولی به روم نیوردم..
شرایط:
۱۰ کامنت
۲۰ لایک
بحییی
۳۰.۱k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.