عشق وحشی
پارت۱۳
بعد کلی شوخی کردن تهیونگ رسیدیم به یک خونه نسبتا بزرگ ماشین برد تو و وایستاد
@بفرمایید پایین خانوم
ممنون
اومدم پایین تهیونگ اومد پایین و کنار من وایستاد و اروم گفت
@چرا نمیری؟
اول یکم ترسیدم ولی بعد درست وایستادم و
چون صاحب خونه نیست
@اومد بفرمایید
اینجا مال تو
@با اجازتون
خواهش میکنم اجازه دارین
خندید ولی نخندیدم و خنده ملیحی زدم چون میخواستم فکر نکنه حالم بده شوخی میکردم ولی هیچ جوره نمیشد خندید و خوش گذروند
چهار روزی گذشت تهیونگ روز بعد اون شب کوک بهش زنگ زد و رفت بیمارستان انگار کوک خیلی عصبی بوده و به در و دیوار میزده که پیدام کنه تهیونگ منکر دیدن من شده بود و کوک اجازه داده بود که بیاد دیگه بسه چهار روز دارم الکی میگردم و معلوم نیست پسرمو چیکار میکنن لباسایی که از تهیونگ خواسته بودم بخره رو پوشیدم لباس های تمام مشکی با ماسک پ کلاه مشکی به خودم نگاه کردم زیادی تابلو بودم معلوم بود یچیزی عست برا همین رفتم پیش تهیونگ در زدم و با دادن اجازه رفتم تو
تهیونگ
@بله
میشههه
@چی میخوای ات بگو
میشه یکی از کت و شلوارات رو بردارم
@برای چی
اخه این لباسا خیلی ضایعه میشه کت و شلوارتو بهم بدی ؟
سرشو که تا الان تو لب تاپ بود اورد بالا و با دیدن من یجوری شد و بعد عصبی
@گفتم که نباید فعلا بری بیرون
میدونم میخوای کمکم کنی ولی خوب چهار روز گذشته و معلوم نیست پسرمو دارن چیکار میکنن و دیگه بسه من نیومدم اینجا که بیکار بشینم تو خونت اومدم که انتقام بگیرم
@حال خودت مهم نیست نه ؟خودت به درک نه ؟اینکه هنوز کامل نه حال جسمیت نه حال روحت خوب شده به درک نه؟نمیری همین که گفتم
تهیونگ حال جسمیم شاید خوب بشع ولی تا وقتی که پسرمو نبینم و اشتباه کوک بهش نشون ندادم حال روحیم خوب نمیشه
پس بزار که برم
@میخوای چیکار کنی الان الان مه دارع در به در دنبالت میگرده ؟میخوای بری بگی ععع سلام من خونه تهیونگ بودم و تو نفهمیدی
نه میرم که ببینم اوضاع از چه قراره
@خودم میرم
میخوام خودم برم
@نه
اصلا لباس نمیخوام با همینا میرم از اول بگو لباس نمیدم دیگه اه
@موضوع لباس نیست خودت میدونب بحث و به بیراهه نکش
من رفتم
@باشه باشه برو بردار
ممنون
رفتم سمت کمدشو کت و شلوار مشکی رو برداشتم
@زدیبه دل لشکر که اون عشق منه هاااا خط روش نندازی
باشه ادا خواهر بزرگترا رو در نیار خسیس
@چی؟من خسیسم ؟من هه اصلا برو اتیشش بزن
اوکی فندک کجاست؟
@غلط کردم لطفا باهاش مثل بچت رفتار کن
با تموم شدن حرفش اون یکم لبخندی که داشتم جمع شد و رفتم تو خودم
@ببخشید هااا ببخشید ببخشید چقدر من خلم ببخشید اصلا برو اتیشش بزن برو
نه اشکال نداره
لبخند ساختگی زدم و رفتم بیرون ...
بعد کلی شوخی کردن تهیونگ رسیدیم به یک خونه نسبتا بزرگ ماشین برد تو و وایستاد
@بفرمایید پایین خانوم
ممنون
اومدم پایین تهیونگ اومد پایین و کنار من وایستاد و اروم گفت
@چرا نمیری؟
اول یکم ترسیدم ولی بعد درست وایستادم و
چون صاحب خونه نیست
@اومد بفرمایید
اینجا مال تو
@با اجازتون
خواهش میکنم اجازه دارین
خندید ولی نخندیدم و خنده ملیحی زدم چون میخواستم فکر نکنه حالم بده شوخی میکردم ولی هیچ جوره نمیشد خندید و خوش گذروند
چهار روزی گذشت تهیونگ روز بعد اون شب کوک بهش زنگ زد و رفت بیمارستان انگار کوک خیلی عصبی بوده و به در و دیوار میزده که پیدام کنه تهیونگ منکر دیدن من شده بود و کوک اجازه داده بود که بیاد دیگه بسه چهار روز دارم الکی میگردم و معلوم نیست پسرمو چیکار میکنن لباسایی که از تهیونگ خواسته بودم بخره رو پوشیدم لباس های تمام مشکی با ماسک پ کلاه مشکی به خودم نگاه کردم زیادی تابلو بودم معلوم بود یچیزی عست برا همین رفتم پیش تهیونگ در زدم و با دادن اجازه رفتم تو
تهیونگ
@بله
میشههه
@چی میخوای ات بگو
میشه یکی از کت و شلوارات رو بردارم
@برای چی
اخه این لباسا خیلی ضایعه میشه کت و شلوارتو بهم بدی ؟
سرشو که تا الان تو لب تاپ بود اورد بالا و با دیدن من یجوری شد و بعد عصبی
@گفتم که نباید فعلا بری بیرون
میدونم میخوای کمکم کنی ولی خوب چهار روز گذشته و معلوم نیست پسرمو دارن چیکار میکنن و دیگه بسه من نیومدم اینجا که بیکار بشینم تو خونت اومدم که انتقام بگیرم
@حال خودت مهم نیست نه ؟خودت به درک نه ؟اینکه هنوز کامل نه حال جسمیت نه حال روحت خوب شده به درک نه؟نمیری همین که گفتم
تهیونگ حال جسمیم شاید خوب بشع ولی تا وقتی که پسرمو نبینم و اشتباه کوک بهش نشون ندادم حال روحیم خوب نمیشه
پس بزار که برم
@میخوای چیکار کنی الان الان مه دارع در به در دنبالت میگرده ؟میخوای بری بگی ععع سلام من خونه تهیونگ بودم و تو نفهمیدی
نه میرم که ببینم اوضاع از چه قراره
@خودم میرم
میخوام خودم برم
@نه
اصلا لباس نمیخوام با همینا میرم از اول بگو لباس نمیدم دیگه اه
@موضوع لباس نیست خودت میدونب بحث و به بیراهه نکش
من رفتم
@باشه باشه برو بردار
ممنون
رفتم سمت کمدشو کت و شلوار مشکی رو برداشتم
@زدیبه دل لشکر که اون عشق منه هاااا خط روش نندازی
باشه ادا خواهر بزرگترا رو در نیار خسیس
@چی؟من خسیسم ؟من هه اصلا برو اتیشش بزن
اوکی فندک کجاست؟
@غلط کردم لطفا باهاش مثل بچت رفتار کن
با تموم شدن حرفش اون یکم لبخندی که داشتم جمع شد و رفتم تو خودم
@ببخشید هااا ببخشید ببخشید چقدر من خلم ببخشید اصلا برو اتیشش بزن برو
نه اشکال نداره
لبخند ساختگی زدم و رفتم بیرون ...
۱.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.