start to finish : p9
که لینو اول از همه شروع کرد به پیام دادن : میدونستین قراره مرخصی بدن تا یک هفته ؟!
چان : آره
ریکو : امروز صبح شنیدم ..
به هانا نگاه کردی : به ما ام مربوطه ؟!
هانا : نمیدونم ..
همون لحظه با صدای تلفن خونه بلند شدی و جواب دادی
رایان : رزززززز ... بیا دنبالممممم
زیکو : رایاااااااانننننن زشتههههههه
رایان : رز من دارم مورد اتهام قرار میگیرم
ریکو : بیا پایین بچههههه
خنده ای کردی : پسر ... گوشی رو بده به یکی از داداشا فردا میام دنبالت حسابشون و میرسیم .. خب ؟!
با لحن آروم تری گفت : باشه .. وایسا
چند ثانیه منتظر موندی و که ریکو گوشیو گرفت : چطوری ؟ چیکار میکنید
ما که خوبیم ولی شما بهتر بنظر میآیین
خنده ای کرد : صدا رو بیار رو اسپیکر یه چیزی بگم
برگشتی داخل اتاق و گوشی رو گذاشتی رو اسپیکر تا هانا هم بشنوه
ریکو : خب .. قبل شروع برای کار از اونجایی که پسرا هم مرخصی دارن قرار شد یه سفر پنج روزه بریم ..
پس فردا پرواز داریم وسایلتون و جمع کنید دیگه
هانا : الکی که نیست ما باید حرف بزنیم با ..
ریکو : هر طور شده اوکی کنیدش .. رایااننن خطرناکه اون
و بدون اطلاع تماس و قطع کرد
به هانا نگاهی انداختی : بریم ؟؟ هزینش چی ؟
هانا : فردا دوباره بهش زنگ بزن ببین چجوریه ... بعدش اگه اوکی بود زنگ بزنم به مامانا بگم ..
اوهومی زیر لب گفتی و سرت و رو تخت نذاشته خوابت برد ..
چان : آره
ریکو : امروز صبح شنیدم ..
به هانا نگاه کردی : به ما ام مربوطه ؟!
هانا : نمیدونم ..
همون لحظه با صدای تلفن خونه بلند شدی و جواب دادی
رایان : رزززززز ... بیا دنبالممممم
زیکو : رایاااااااانننننن زشتههههههه
رایان : رز من دارم مورد اتهام قرار میگیرم
ریکو : بیا پایین بچههههه
خنده ای کردی : پسر ... گوشی رو بده به یکی از داداشا فردا میام دنبالت حسابشون و میرسیم .. خب ؟!
با لحن آروم تری گفت : باشه .. وایسا
چند ثانیه منتظر موندی و که ریکو گوشیو گرفت : چطوری ؟ چیکار میکنید
ما که خوبیم ولی شما بهتر بنظر میآیین
خنده ای کرد : صدا رو بیار رو اسپیکر یه چیزی بگم
برگشتی داخل اتاق و گوشی رو گذاشتی رو اسپیکر تا هانا هم بشنوه
ریکو : خب .. قبل شروع برای کار از اونجایی که پسرا هم مرخصی دارن قرار شد یه سفر پنج روزه بریم ..
پس فردا پرواز داریم وسایلتون و جمع کنید دیگه
هانا : الکی که نیست ما باید حرف بزنیم با ..
ریکو : هر طور شده اوکی کنیدش .. رایااننن خطرناکه اون
و بدون اطلاع تماس و قطع کرد
به هانا نگاهی انداختی : بریم ؟؟ هزینش چی ؟
هانا : فردا دوباره بهش زنگ بزن ببین چجوریه ... بعدش اگه اوکی بود زنگ بزنم به مامانا بگم ..
اوهومی زیر لب گفتی و سرت و رو تخت نذاشته خوابت برد ..
۲.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.