انتقام revenge. پارت ۱
با تعجب به پسر چشم آبی روبه روش خیره شد .
انگشت اشارشو سمتش گرفت و با شوک گفت .
ت ..تو که .... مرده بودی.
فلش بک
روی تختش دراز کشیده بود و با غم به سقف خیره شده بود . دلش میخواست مانگاکا رو به روشی که ساتورو رو کشت بکشه .
اشکاش رو صورتش روان شد و لباش از بغض لرزید .
اون عاشق شده بود .
عاشق گوجو ساتورو .
عاشق سنسه
عاشق شخصی که خیلی ازش بزرگتر بود .
عاشق شخصی که حتی وجود نداشت.
ویلی همون لحظه آرزو کرد .
آرزو کرد که به دنیای انیمه بره
آرزو کرد که انتقام بگیر .
آرزو کرد و کم کم خوابش برد
خوابش برد و ندید که اتاقشو نور آبی رنگی فرا گرفت...
انگشت اشارشو سمتش گرفت و با شوک گفت .
ت ..تو که .... مرده بودی.
فلش بک
روی تختش دراز کشیده بود و با غم به سقف خیره شده بود . دلش میخواست مانگاکا رو به روشی که ساتورو رو کشت بکشه .
اشکاش رو صورتش روان شد و لباش از بغض لرزید .
اون عاشق شده بود .
عاشق گوجو ساتورو .
عاشق سنسه
عاشق شخصی که خیلی ازش بزرگتر بود .
عاشق شخصی که حتی وجود نداشت.
ویلی همون لحظه آرزو کرد .
آرزو کرد که به دنیای انیمه بره
آرزو کرد که انتقام بگیر .
آرزو کرد و کم کم خوابش برد
خوابش برد و ندید که اتاقشو نور آبی رنگی فرا گرفت...
۱.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.