trust me Part another
دست گیره درو کشیدم پایین و درو باز کردم
روی تخت داراز کشیده بود و پتو رو روی سرش بود و توی خودش مچاله شده بود
- ماها
+......
-جوابمو نمیدی؟
درو بستمو سمت تخت رفتمو کنارش داراز کشیدمو بغلش کردم
- چرا جوابمو نمیدی بیب؟
صدای بالا کشیدن دماغش امد
ابرو هامو بالا انداختم و یکی از دستامو زیر سرم گذاشتم و پتو رو از سرش کنار کشیدم
چشماش خیس بود
- چرا گریه می کنی جوجه؟
یک دفعه زد زیر گریه
بغلش کردمو روی موهاشو میبوسیدم
کم کم اروم شد
- گریه نکن دیگه
+ جیمین
- جانم
+ باز می خوای هق بری دیگه برنگردی؟
- مگه الان برنگشتم؟
+ چرا
- خب پس اگه برم زمانش معلوم نیست ولی میام دیگه
باز زد زیر گریه
- گریه نکن دیگه جوجه
+ زود بیا😭😭😭😭
- قول
+ مثل اون قول قبلیت نباشه
-باش 😅قول
اروم رفتمو جلو لباشو بوسیدم بعد چند دقیقه لبامو برداشتم
-هومم دلم برا لبات تنگ شده بود
+ منم
- هنوز مزه مربای توت فرنگی میده
+ باز اسم مربا اورد
- تسلیم دیگه نمی گم
+همیشه همینو می گی
- حسود
+ نخیر
- بله ما اینجا یک بیبی حسود داریم
+ اصلا نیست
- چرا دقیقا به مربا حسودی می کنی؟
+ چون اونو بیشتر از من دوست داری
با این حرفش بقی زدم زیر خنده
+ چیه مگه دروغ می گم
-😂😂😂😂😂😂اون دفعه به شوخی کی چیزی گفتم
+ وای برای من جدی بود
-😂باش بیب دیگه حسودی نکن من هیچی رو با تو عوض نمی کنم
+ حتی مربا توت فرنگی
- 😂حتی مربا توت قرنگی
بغلش کردم و چشمام رو بستم که خوابم برد
چشمامو باز کردم با چهره ماها که غرق خوابه مواجه شدم
- کیوت 😁
روی گونشو بوسیدمو سمت سالون رفتم
همه پس از نشسته بودن و سر عملیات حرف میزدن
( چهار ساعت بعد)
بالاخره همه تصمیم گرفتم چی کار کنیم تمام وسایل و امده کردیمو حرکت کردیم
همه سنگر گرفتیم تا زمانی که بخوایم برسه
بالاخره زمانش رسید همه اصلحه هاشون رو چک کردنو سمارت عمارت کانگ حرکت کردیم از روی دیوار رفتیم و پشت بوته ها قایم شدیم
چند تا یادگار وایستاده بودن بی هوش شون کردیم که صدای سگ امد
کوک: شت
ته؛ نگران اون نباشید
از توی جیبش یک سوسیس برداشت
کوک: مرسی خیلی تاثیرگذار بود
جین: الان اینو اوردی که چی بشه
از توی اون جیبش پوپر در اورد و ریخت روش
ته: حالا نگاه کنید
سمت سگه پرت کرد سگ امد حلو سوسیس رو خورد و یک دفعه بی هوش شد
کوک: نه بابا عقلت یک جا به درد خورد
ته:همیشه تو جیبت سوسیس داشته باش
جین یکی زد پس کله ته و رفت جلو
جین:به جای این که انقدر ور ور می کنی حرکت کنید
ته: مرسی بابت تشکر
جین: خواهش می کنم😂
وارد سالون شدیم که خالی بود هیچ کس نبود بجز چند تا بادیگارد که اونا رو هم کشتیم ( یک نکته که میدونم براتون الان باعث سوال شده اینه که به تفنگهای پسرا خفه کن وسله برای همین صدای شکلیک ازشون در نمیاد و کسی هم بویی نمیبره)
روی تخت داراز کشیده بود و پتو رو روی سرش بود و توی خودش مچاله شده بود
- ماها
+......
-جوابمو نمیدی؟
درو بستمو سمت تخت رفتمو کنارش داراز کشیدمو بغلش کردم
- چرا جوابمو نمیدی بیب؟
صدای بالا کشیدن دماغش امد
ابرو هامو بالا انداختم و یکی از دستامو زیر سرم گذاشتم و پتو رو از سرش کنار کشیدم
چشماش خیس بود
- چرا گریه می کنی جوجه؟
یک دفعه زد زیر گریه
بغلش کردمو روی موهاشو میبوسیدم
کم کم اروم شد
- گریه نکن دیگه
+ جیمین
- جانم
+ باز می خوای هق بری دیگه برنگردی؟
- مگه الان برنگشتم؟
+ چرا
- خب پس اگه برم زمانش معلوم نیست ولی میام دیگه
باز زد زیر گریه
- گریه نکن دیگه جوجه
+ زود بیا😭😭😭😭
- قول
+ مثل اون قول قبلیت نباشه
-باش 😅قول
اروم رفتمو جلو لباشو بوسیدم بعد چند دقیقه لبامو برداشتم
-هومم دلم برا لبات تنگ شده بود
+ منم
- هنوز مزه مربای توت فرنگی میده
+ باز اسم مربا اورد
- تسلیم دیگه نمی گم
+همیشه همینو می گی
- حسود
+ نخیر
- بله ما اینجا یک بیبی حسود داریم
+ اصلا نیست
- چرا دقیقا به مربا حسودی می کنی؟
+ چون اونو بیشتر از من دوست داری
با این حرفش بقی زدم زیر خنده
+ چیه مگه دروغ می گم
-😂😂😂😂😂😂اون دفعه به شوخی کی چیزی گفتم
+ وای برای من جدی بود
-😂باش بیب دیگه حسودی نکن من هیچی رو با تو عوض نمی کنم
+ حتی مربا توت فرنگی
- 😂حتی مربا توت قرنگی
بغلش کردم و چشمام رو بستم که خوابم برد
چشمامو باز کردم با چهره ماها که غرق خوابه مواجه شدم
- کیوت 😁
روی گونشو بوسیدمو سمت سالون رفتم
همه پس از نشسته بودن و سر عملیات حرف میزدن
( چهار ساعت بعد)
بالاخره همه تصمیم گرفتم چی کار کنیم تمام وسایل و امده کردیمو حرکت کردیم
همه سنگر گرفتیم تا زمانی که بخوایم برسه
بالاخره زمانش رسید همه اصلحه هاشون رو چک کردنو سمارت عمارت کانگ حرکت کردیم از روی دیوار رفتیم و پشت بوته ها قایم شدیم
چند تا یادگار وایستاده بودن بی هوش شون کردیم که صدای سگ امد
کوک: شت
ته؛ نگران اون نباشید
از توی جیبش یک سوسیس برداشت
کوک: مرسی خیلی تاثیرگذار بود
جین: الان اینو اوردی که چی بشه
از توی اون جیبش پوپر در اورد و ریخت روش
ته: حالا نگاه کنید
سمت سگه پرت کرد سگ امد حلو سوسیس رو خورد و یک دفعه بی هوش شد
کوک: نه بابا عقلت یک جا به درد خورد
ته:همیشه تو جیبت سوسیس داشته باش
جین یکی زد پس کله ته و رفت جلو
جین:به جای این که انقدر ور ور می کنی حرکت کنید
ته: مرسی بابت تشکر
جین: خواهش می کنم😂
وارد سالون شدیم که خالی بود هیچ کس نبود بجز چند تا بادیگارد که اونا رو هم کشتیم ( یک نکته که میدونم براتون الان باعث سوال شده اینه که به تفنگهای پسرا خفه کن وسله برای همین صدای شکلیک ازشون در نمیاد و کسی هم بویی نمیبره)
۱۵.۵k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.