دخترک کوشولو 6
«سیلور»
اون شب همه بریدن از خنده ماهم خندمون گرفت
داشتیم شام میخوردیم اونممم چییی هاداگ با پنیر اضافی
شدو ستاره گزاشت رو صندلی بچه سونیک هم بهش اش دندونی داد...
ولی اون فقط ب ماها نگاه میکرد و دلش نمیخواتست اون اشو بخوره
فکر کنم ستاره دلش هاداگ میخواد....
«ستاره»
ای کوفتتون بشه اونا هاداگ برا من اش
دلتون کتک می خوادااااا ~»_٪&»
سونیک _ اجی کوچولو بخور دیگه تا بتونی دندون در بیاری و.عه!
با یه حرکت اون قاشق که پر اش بود خوردم تا دندون در بیارمم تاا هاداگ بخوورممم
سونیک مُرَتَبَن قاشق میزاشت جولوم من سریع قورت می دادم با اینکه مزه گ*ه میده ولی تحمل میکنم
ایییی خدااااااااا
«سونیک»
شگفت زده شدم!!!
اولش اصلا لب نمیزد و هی به هات داگها نگاه میکرد میدونستم دلش میخواد و بهش گفتم آجی کوچولو بخور دیگه تا دندون در بیاری و بزرگ شدی هات داگ بخوری!
تا اومدم حرفمو کامل کنم سریع یه قاشق قورت داد فکر کنم منظورمو گرفت
خیلی بامزه میخورد مثل همستر💖💖
«شدو»
_ سونیک بیا شامت رو بخور بقیه غذای ستاره رو میدم
سونیک _ باشه ممنون داداش
اومدم ادامه غذای ستاره رو بدم که دیدم ستاره لپاش خیلی بزرگ شدن یه لحظه شک کردم که همه غذاها رو خورده یک قاشق گذاشتم جلوش یهو دیدم بالا آورد
چیزی که تو بالا آوردن اصلاً خوب نبود خون بود قطرههای خون ازش میومد
_ حالت خوبههه؟!؟! (با داد و ترس)
سونیک_ واااای نههه (با داد و ترس)
سیلور _ شدووو بدوو برووو بیمارستاننن (با داد و ترس)
بدون بیمحطلی سری برداشتمشو با سرعت هرچی تموم رسیدم بیمارستان
فرستادنش بخش اورژانس
وای نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه
باید حالش خوب باشه
نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه
5 ثانیه نشد که همه اومدن
سونیک _ چی شد داداش ؟
_ هیچی تو بخش اورژانسه....
همه گوشه وایسادیم یا نشستیم از استرس و غصه داشتم میترکیدم....
1 ساعتی میشد که منتظر بودیم
که یهو دکتر اومد
همه هجوم آوردیم سمتش
_ چیشد دکتررر حالش خوبههه؟!؟!؟!؟
همه هم داشتن سوال پیچش میکردن
دکتر _ خداروشکر الان حالش خوبه ولی....
_ ولی چییی؟
دکتر ــ ریه هاش زخمه ب خاط همین دهنش میسوزه الان هم داره گریه میکنه از درد..... برید پیشش!
_ باش ممنون
باورم نمیشه که ستاره ریههاش زخمه.... همه دویدیم سمت در اتاق.. ستاره تو دستگاه انایسیو بود همونی که بچه هایی که مشکل دارن میزارنش تو اتاقک شیشه ای کوچولو پرستار شیشه رو باز کرد و من سریع بقلش کردم داشت گریه می کرد تیلز پتونکش رو داد بهم منم اروم گذتشتمش ت دهن ستاره
اروم شد ولی باز اشک میریخت....
حالت خوب میشه بهت قول میدمم.....
.
.
.
.
اون شب همه بریدن از خنده ماهم خندمون گرفت
داشتیم شام میخوردیم اونممم چییی هاداگ با پنیر اضافی
شدو ستاره گزاشت رو صندلی بچه سونیک هم بهش اش دندونی داد...
ولی اون فقط ب ماها نگاه میکرد و دلش نمیخواتست اون اشو بخوره
فکر کنم ستاره دلش هاداگ میخواد....
«ستاره»
ای کوفتتون بشه اونا هاداگ برا من اش
دلتون کتک می خوادااااا ~»_٪&»
سونیک _ اجی کوچولو بخور دیگه تا بتونی دندون در بیاری و.عه!
با یه حرکت اون قاشق که پر اش بود خوردم تا دندون در بیارمم تاا هاداگ بخوورممم
سونیک مُرَتَبَن قاشق میزاشت جولوم من سریع قورت می دادم با اینکه مزه گ*ه میده ولی تحمل میکنم
ایییی خدااااااااا
«سونیک»
شگفت زده شدم!!!
اولش اصلا لب نمیزد و هی به هات داگها نگاه میکرد میدونستم دلش میخواد و بهش گفتم آجی کوچولو بخور دیگه تا دندون در بیاری و بزرگ شدی هات داگ بخوری!
تا اومدم حرفمو کامل کنم سریع یه قاشق قورت داد فکر کنم منظورمو گرفت
خیلی بامزه میخورد مثل همستر💖💖
«شدو»
_ سونیک بیا شامت رو بخور بقیه غذای ستاره رو میدم
سونیک _ باشه ممنون داداش
اومدم ادامه غذای ستاره رو بدم که دیدم ستاره لپاش خیلی بزرگ شدن یه لحظه شک کردم که همه غذاها رو خورده یک قاشق گذاشتم جلوش یهو دیدم بالا آورد
چیزی که تو بالا آوردن اصلاً خوب نبود خون بود قطرههای خون ازش میومد
_ حالت خوبههه؟!؟! (با داد و ترس)
سونیک_ واااای نههه (با داد و ترس)
سیلور _ شدووو بدوو برووو بیمارستاننن (با داد و ترس)
بدون بیمحطلی سری برداشتمشو با سرعت هرچی تموم رسیدم بیمارستان
فرستادنش بخش اورژانس
وای نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه
باید حالش خوب باشه
نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه
5 ثانیه نشد که همه اومدن
سونیک _ چی شد داداش ؟
_ هیچی تو بخش اورژانسه....
همه گوشه وایسادیم یا نشستیم از استرس و غصه داشتم میترکیدم....
1 ساعتی میشد که منتظر بودیم
که یهو دکتر اومد
همه هجوم آوردیم سمتش
_ چیشد دکتررر حالش خوبههه؟!؟!؟!؟
همه هم داشتن سوال پیچش میکردن
دکتر _ خداروشکر الان حالش خوبه ولی....
_ ولی چییی؟
دکتر ــ ریه هاش زخمه ب خاط همین دهنش میسوزه الان هم داره گریه میکنه از درد..... برید پیشش!
_ باش ممنون
باورم نمیشه که ستاره ریههاش زخمه.... همه دویدیم سمت در اتاق.. ستاره تو دستگاه انایسیو بود همونی که بچه هایی که مشکل دارن میزارنش تو اتاقک شیشه ای کوچولو پرستار شیشه رو باز کرد و من سریع بقلش کردم داشت گریه می کرد تیلز پتونکش رو داد بهم منم اروم گذتشتمش ت دهن ستاره
اروم شد ولی باز اشک میریخت....
حالت خوب میشه بهت قول میدمم.....
.
.
.
.
۱.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.