♪Sword of Destiny♪(part 5 ادامه)
خنده مصلحتی میکنم و اون هم لبخند میزنه و حرصی به لوکاس خیره میشم. چند دقیقه ای به بگو بخند گذشت تا بلند شدن. اقای وینسل برای بدرقشون تا دم مقر رفت . که با حرص برگشتم سمت لوکاس
+این چه حرفی بود زدی
•چیه نکنه دوس داشتی؟اره؟ هرزه بازیو دوس داری؟
+ببند دهنتوووو
اومد جلو و یقمو گرفت قدم تا چونش میرسید
•ببین جوجه تا وقتی اینجایی نمیزارم به برادرم خیانت کنی هرز بپری
+من هیچ وقت بهش خیانت نمیکنم.
موهامو که ریخته بودم رو پانسمان سرم که دیده نشه کنار رفت یه پوزخند رد و ولم کرد
عادت داره عذابم بده. رفتم بیرون که چندتا محافظ اومدن جلو گفتم میرم بیمارستان. و رفتم که کنارم میومدم در یه ماشین سیاه رو باز کردم .که یکی از محافظا نشست جلو و گفت بره بیمارستان.
(پرش زمانی۲۰دقیقه بعد)
زمان:¹⁰:¹⁵ دقیقه صبح دو شنبه
مکان: بیمارستان(-----)
تاریخ:3Aprile2036
ملشین وارد حیاط پره گل و گیاه شد به خاطره بارونی که بهارست بوی خوبشون همه جا پیچیده بود پیاده شدم و سرم رو بالا گرفتم نفس عمیقی کشیدم خواستن بالاسرم چتر بگیرن نزاشتم به سمت پله های کرمی رنگ رفتم
+این چه حرفی بود زدی
•چیه نکنه دوس داشتی؟اره؟ هرزه بازیو دوس داری؟
+ببند دهنتوووو
اومد جلو و یقمو گرفت قدم تا چونش میرسید
•ببین جوجه تا وقتی اینجایی نمیزارم به برادرم خیانت کنی هرز بپری
+من هیچ وقت بهش خیانت نمیکنم.
موهامو که ریخته بودم رو پانسمان سرم که دیده نشه کنار رفت یه پوزخند رد و ولم کرد
عادت داره عذابم بده. رفتم بیرون که چندتا محافظ اومدن جلو گفتم میرم بیمارستان. و رفتم که کنارم میومدم در یه ماشین سیاه رو باز کردم .که یکی از محافظا نشست جلو و گفت بره بیمارستان.
(پرش زمانی۲۰دقیقه بعد)
زمان:¹⁰:¹⁵ دقیقه صبح دو شنبه
مکان: بیمارستان(-----)
تاریخ:3Aprile2036
ملشین وارد حیاط پره گل و گیاه شد به خاطره بارونی که بهارست بوی خوبشون همه جا پیچیده بود پیاده شدم و سرم رو بالا گرفتم نفس عمیقی کشیدم خواستن بالاسرم چتر بگیرن نزاشتم به سمت پله های کرمی رنگ رفتم
۲.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.