چند پارتی تهیونگ :وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت (پ 1)
میسو:,امروز صبح با صدای بابا از خواب بیدار شدم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم
بالای سر سومی نشسته و داره نازش میکنه
و وقتی سومی بیدار شد بهش یدونه شکلات داد و اونو بغل کرد و بدون توجه به من رفت بیرون . دیگه عادت کرده بودم به این رفتارا
بلند شدم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین برای صبحانه سلام کردم
ا.ت:سلام دخترم صبحت بخیر ☺️
تهیونگ:سلام (سرد)
سومی:شلامممم (سلام،),
میسو:به سمت سومی چرخیدم و گفتم :کی تورو آدم حساب میکنه آخه...
که با نگاه پر از عصبانیت بابام ساکت شدم
که مامان اومد سر میز نشست و گفت:میسو امروز باید مواظب سومی باشی
من و بابات داریم میریم بیرون کار داریم
میسو:چشم (آروم)
ویو میسو:,
وقتی مامان و بابا رفتن
رفتم سراغ گوشیم و زنگ زدم به دوستم
داشتم همینجوری حرف میزدم
که یه دفعه......
میدونم کم شد ولی امروز پارت دومش هم میذارم ❤️🥺🥺
لایک و کامنت و فالو یادتون نره 💖🌈🥺☺️❤️😍
بالای سر سومی نشسته و داره نازش میکنه
و وقتی سومی بیدار شد بهش یدونه شکلات داد و اونو بغل کرد و بدون توجه به من رفت بیرون . دیگه عادت کرده بودم به این رفتارا
بلند شدم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین برای صبحانه سلام کردم
ا.ت:سلام دخترم صبحت بخیر ☺️
تهیونگ:سلام (سرد)
سومی:شلامممم (سلام،),
میسو:به سمت سومی چرخیدم و گفتم :کی تورو آدم حساب میکنه آخه...
که با نگاه پر از عصبانیت بابام ساکت شدم
که مامان اومد سر میز نشست و گفت:میسو امروز باید مواظب سومی باشی
من و بابات داریم میریم بیرون کار داریم
میسو:چشم (آروم)
ویو میسو:,
وقتی مامان و بابا رفتن
رفتم سراغ گوشیم و زنگ زدم به دوستم
داشتم همینجوری حرف میزدم
که یه دفعه......
میدونم کم شد ولی امروز پارت دومش هم میذارم ❤️🥺🥺
لایک و کامنت و فالو یادتون نره 💖🌈🥺☺️❤️😍
۱۱.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.